و آسمانهاى بلند را.
خداى بر عرش مستولى شد.
او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و آنچه ميان ايشان است و آنچه زير خاك باشد.
و اگر بلند گويى سخن او داند پنهانى و پوشيدهتر.
نيست خداى [1]مگر او،او راست نامهاى نيكوتر.
و هيچ آمد به تو حديث موسى؟ چون بديد آتشى،گفت اهلش را،درنگ كنى كه من بديدم آتشى،همانا من آرم به شما از آن پارهاى يا بيابم بر آتش راهى.
چون آمد به آن ندا كردند كه اى موسى.
كه من خداى توام بكش نعلين را كه تو به وادى پاكيزهاى كه طوى نام است.
و من برگزيدم تو را،بشنو آنچه وحى مىكنند.
[2] كه من خدايم، نيست خدايى جز من،مرا پرست و به پاى دار نماز به ياد كردن من.
كه قيامت آمدنى است نزديك است كه بازپوشم تا جزا دهند هر تنى را به آنچه كرده باشد.
بازمداراد تو را از آن، آنكس كه ايمان ندارد به آن،و پيروى كند هواى خود را كه پس هلاك شوى.
و چيست اين كه به دست راست تو است اى موسى؟
[1] .آج،لب:خداى نيست خدايى.
[2] .آب+بهدرستى.