نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 12 صفحه : 109
وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً قَرْيَةً ،حقتعالى گفت:بزد خداى تعالى مثلى [1]،ديهى و شهرى،يعنى مكّه. كٰانَتْ آمِنَةً ،ايمن [2]بود.هذا من باب نهاره صائم و ليله قائم، يعنى مردم در او ايمن [3]بودند [4]،كس را در او خوفى نبود. مُطْمَئِنَّةً ،شهرى آراميده، حاجت نبود مردم را به انتقال كردن از شهر [5]براى انتجاع،چنان كه عرب را عادت بود. يَأْتِيهٰا رِزْقُهٰا رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكٰانٍ ،روزيشان مىآمد نوش و گوارنده و بسيار از هر جاى [6]كه انديشه نبود ايشان را از برّ و بحر آنجا مىبردند.نظيره قوله: يُجْبىٰ إِلَيْهِ ثَمَرٰاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنّٰا [7].
فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّٰهِ ،به نعمت خداى كافر شدند.خداى تعالى بچشانيد ايشان را لباس گرسنگى و ترس و ايشان را امتحان كرد به گرسنگى هفت سال.و رسول -عليه السّلام-بفرمود تا عرب طعام آنجا [8]نبرند [9]بر عادتى كه ايشان را بود چه انواع طعام مكّه از بيرون آرند كه آنجا زرع نباشد تا كار ايشان در تنگى [10]و سختى به جايى رسيد كه استخان [11]سوخته مىخوردند و مردار و خون تا رؤساى مكّه [12]با رسول اين سخن گفتند،و گفتند:انگار كه تو را با مردان [13]معاداتى [14]هست زنان و كودكان از گرسنگى مىميرند.رسول-عليه السّلام-بفرمود تا طعام آنجا بردند [15]،تا طعام فراخ شد بر ايشان،و ايشان هنوز مشرك بودند. وَ الْخَوْفِ ،و ترس،و ترس ايشان هم از رسول-عليه السّلام-بود و از بعوث و سراياى او كه پيراهن [16]مكّه مىگرديدند.و يك روايت از ابو عمرو آن است كه:الخوف خواند،به نصب،عطفا على قوله:«لباس».
و در«قريه»،سه قول گفتند:عبد اللّه عبّاس و قتاده و مجاهد گفتند:مكّه است.و روايت كردند از حفصه كه او گفت:مدينه است.سليمان بن عشر [17]گفت