نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 12 صفحه : 110
كه:ما در آنوقت كه مردم [1]بر عثمان خروج كردند با حفصه بنت عمر از مكّه مىآمديم.او در راه خبر عثمان پرسيد از دو سوار كه از مدينه مىآمدند.گفتند:هو محصور بالمدينة،او در مدينه محبوس [2]است.سراى بر او حصار كردهاند.حفصه گفت:مدينه آن شهر است كه خداى گفت: ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً قَرْيَةً -الآية.و ديگر مفسّران گفتند:مراد مدينه است نامعيّن،هر شهر كه باشد،چه [3]غرض خداى مثل است نه تعيين شهر.فامّا قوله: بِأَنْعُمِ اللّٰهِ ،[107-ر]در واحد او دو [4]قول گفتند:
يكى نعمة،كشدّة و أشدّ،و يكى نعم،من قول العرب:كنّا في ايام [5]نعم و طعم.و مثله قولهم [6]:ودّ و اودّ.يقال:فلان ودّى و القوم اودّى.و قول سهام [7]جمع نعماء باشد، كبأساء و أبؤس و ضرّاء و أضرّ،قال الشّاعر:
و عندي قروض [8]الخير و الشرّ كلّه فبؤس [9]لذي بؤسى [10]و نعمى بأنعم و اين جمع قليل باشد.قوله: بِمٰا كٰانُوا يَصْنَعُونَ ،[اين را«با»ى مجازات [11]خوانند و يا بدل،اى جزاء ما كانوا يصنعون] [12]و بدله،و براى آن لباس گفت كه اين عذاب بر ايشان مشتمل بود،كاللّباس على لابسه كانّه قال:فاذاقهم [13]عذابا،شاملا بهم مشتملا عليهم.
وَ لَقَدْ جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ ،به ايشان آمد،يعنى به اهل مكّه پيغامبرى هم از ايشان،يعنى محمّد-صلّى اللّه عليه و على آله. فَكَذَّبُوهُ ،به دروغ داشتند او را و دروغزن خواندند او را.يقال:كذّبته إذا نسبته إلى الكذب. فَأَخَذَهُمُ الْعَذٰابُ ،عذاب ايشان را بگرفت. وَ هُمْ ظٰالِمُونَ ،«واو»حال است [14]،در آن حال كه ايشان ظالم بودند و عذاب ايشان به دست رسول بود،چون ايشان را بكشت به بدر و ديگر وقايع.و