نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 159
أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جٰاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ ،با من نكويى كرد چون مرا از زندان بيرون آورد،و شما را از بيابان به نزديك من آورد.
اهل اشارت گفتند،يوسف-عليه السّلام-گفت: إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ و لم يقل:من الجبّ [1]من كرمه،از كرم گفت:مرا [2]از زندان بدر آورد،و نگفت مرا از چاه بر آورد تا تذكير گناه برادران نباشد و تعبير ايشان،پس ازآنكه ايشان را عفو كرده بود،بقوله: لاٰ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ. و براى آن گفت: وَ جٰاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ ،كه يعقوب و فرزندانش بدوى بودند و اهل باديه و گوسپنددار و طالب آب و گياه. مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطٰانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي ،پس ازآنكه شيطان ميان من و برادرانم وحشت و فرقت افگند و دوستى تباه كرد.و النّزغ،التّحريش بين الاثنين و افساد ما بينهما،و منه قوله: وَ إِمّٰا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطٰانِ نَزْغٌ [3]...
إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمٰا يَشٰاءُ، يعنى لطيف تدبير است و لطفكننده.و لطف آن بود كه مكلّف را به فعل واجب نزديك گرداند و از قبيح دور كند،و عالم است و محكم كار.
مفسّران خلاف كردند در مدّت غيبت يوسف از يعقوب.كلبى گفت:بيست دو سال بود.سلمان پارسى و عبد اللّه شدّاد گفتند:چهل سال بود.حسن بصرى گفت:
هشتاد سال بود.محمّد بن اسحاق گفت:هژده [4]سال بود،و عمر يوسف-عليه السّلام- صد و بيست سال بود و از زليخا او را سه فرزند آمد:افراييم و ميشا،دو پسر،و دخترى نام او رجمه [5]كه زن ايّوب پيغامبر بود-عليه السّلام.
وهب منبّه گفت:يعقوب-عليه السّلام-و فرزندانش و خويشان او كه در [6]مصر آمدند،هفتاد و دو كس بودند،و آنگه كه با موسى از مصر بيرون شدند [7]،شصد [8]هزار
[8] .كذا،در اساس،آو،بم،قم،آب،آز،آج،لب:ششصد،مل:سيصد،ضبط اساس به دو وجه قابل قرائت و توجيه است:شصد/شصت(با تبديل«د»به«تا»)،يا:شصد/شصّد(با ادغام دو حرف قريب المخرج)
نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 159