نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 151
حاضران چون اين شنيدند،گفتند: تَاللّٰهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلاٰلِكَ الْقَدِيمِ ،گفتند:
ضلال در آيت به معنى محبّت [1]است،يعنى تو هنوز در آن محبّت [2]قديمى.و گفتهاند:
مراد به ضلال،خروج است از ره صواب،و ايشان چنان اعتقاد كرده بودند كه آن افراط [3]محبّت،به منزلت ضلال است براى افراط را،و اين قول قتاده است.و گفتند:اين مقالت،پسران او گفتند و پيرهن جماعتى دگر آوردند در وقتى كه فرزندان يعقوب به كنعان بودند.و هر متقدّم الوجودى را،على التوسّع و التشبيه،عرب قديم خواند،و در عرف متكلّمان عبارت باشد از ذاتى كه در ازل موجود بود.حسن گفت:اين براى آن گفتند كه پنداشتند كه يوسف مانده نيست،آنگه او آنچه مىگويد نه از سر بصيرت مىگويد.
بس بر نيامد كه مبشّر در آمد.و«بشير»،فعيل باشد به معنى فاعل.و«تبشير»، تكثير فعل را باشد،مژدهدهنده در آمد و آن پيرهن [4]بر روى يعقوب افگند، خداى تعالى چشم با يعقوب داد.عبد اللّه عبّاس گفت:آن بشير،يهودا بن يعقوب بود، يهودا گفت:آن پيرهن [5]خونآلود كه سبب محنت يعقوب بود،من بردم پيش او و آن خبر گرگ خوردن من دادم،اكنون اين خبر هم من برم و اين بشارت،و مژدگان [6]هم من دهم.
عبد اللّه عبّاس گفت:يهودا چون پيرهن بستد،سربرهنه كرد و پاى برهنه كرد و به تاختن پياده بيامد و كاروان را بازگذاشت [7]و از زاد هفت نان داشت هنوز تمام نخورده بود كه به [8]يعقوب رسيده بود و بشارت داده.جويبر گفت از ضحّاك از عبد اللّه عبّاس كه:آن مبشّر مالك ذعر [9]بود،در آمد و آن پيرهن بر روى يعقوب افگند [10]، يعقوب-عليه السّلام-بينا شد و چشم بر كرد [11]و آن ملامتكنندگان را گفت: أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ ،نه من گفتم شما را كه من از خداى آن
[1] .اساس و همۀ نسخه بدلها:و اللّٰه،كه با توجه به متن قرآن مجيد تصحيح شد.