براى آنكه در آنوقت بوى بهشت جز از آن پيرهن [1]نبودى.عبد اللّٰه عبّاس گفت:
ميان ايشان هشت روزه راه بود،به روايتى ديگر هم از عبد اللّٰه عبّاس كه او گفت:
ميان يوسف و يعقوب چندان بود كه ميان كوفه و بصره،حسن گفت:ميان ايشان هشتاد فرسنگ راه بود،براى آنكه يعقوب به وادى كنعان بود از زمين فلسطين.
[35-ر]و گفتهاند:به زمين جزيره بود و يوسف به مصر بود.يعقوب راست كه بوى پيرهن [2]يوسف[بيافت] [3]مضطرب شد،گفت بوى آشنايان مىشوم [4].گفتند:چه بوى مىشنوى [5]؟گفت:بويى كه اگر بگويم مرا ملامت كنى.گفتند:آخر[بگوى] [6]گفت:بوى يوسف مىيابم. لَوْ لاٰ أَنْ تُفَنِّدُونِ ،اگر نه آنستى كه شما مرا ملامت كنى.
مجاهد گفت:اگر نه آنستى كه مرا سفيه خوانى.عبد اللّٰه عبّاس گفت:مرا جاهل خوانى.ابن جريج گفت:گوى [7]عقلت برفته است.سعيد جبير و سدّى و ضحّاك گفتند:مرا به دروغ دارى.ضحّاك گفت:مرا گوى [8]خرف گشته است.ابو عمرو بن العلاء گفت:بر من زشت [9]كنى [10].كسائى گفت:مرا عاجز خوانى.اخفش گفت:مرا ملامت كنى.و اصل«فند»،فساد باشد،من قول الشّاعر:
الّا سليمان اذ [11]قال المليك له قم فى البريّة فاحددها عن الفند اى امنعها من الفساد،و قال الشّاعر فى معنى التفنيد،بمعنى اللّوم [12]:
يا صاحبىّ دعا لومى و تفنيدى فليس ما فات من امر بمردود و قال جرير بن عطيّة [13]:
يا عاذلىّ دعا الملام و اقصرا طال الهوى و اطلتما التّفنيدا و يقال:افنده الدّهر اذا افسده،و قال ابن مقبل [14]:
دع الدّهر يفعل [15]ما اراد فانّه اذا كلّف الإفناد بالنّاس افندا
[2] [1] .آو،بم،آب:پرهن،آج،لب:پيراهن.
[6] [3] .اساس:ندارد،از قم افزوده شد.
[4] .قم:مىيابم.
[5] .قم:مىيابى.
[8] [7] .گوى/گويى/گوييد.
[9] .آو،بم،آب،لب:زشتى.
[10] .قم:گوى/گويى.
[11] .اساس:اذا،با توجّه به قم و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.
[14] [13] [12] .آب+شعر.
[15] .همۀ نسخه بدلها،بجز قم و لب:تفعل.