گفت [2]:آمرزش خواهم براى شما از خدايم كه او آمرزنده و بخشاينده است.
چون در شدند بر يوسف[بازگرفت با خود مادر و پدرش را] [3]و گفت در شوى در مصر اگر خواهد خداى ايمن [4].
برداشت پدر مادرش به سرير،به رو در افتادند براى او به سجده و گفت:اى پدر!اين تعبير [5]خواب من است از پيش بكرد آن را خداى من درست و نيكوى كرد با من چون بيرون آورد مرا از زندان و آورد شما را از بيابان از پس آنكه تباه كرد ديو ميان من و ميان برادران من،خداى لطفكننده است آن را كه خواهد و او دانا و محكم كار است.
بار خدايا!بدادى مرا از پادشاهى و بياموختى مرا از تعبير خواب [6]اى آفرينندۀ آسمانها و زمين!تو خداوند [7]منى در دنيا و آخرت،جان بردار مرا مسلمان [8]،و در رسان مرا به نيكان [9].