نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 11 صفحه : 132
با يكديگر گفتند عند آنكه راى مىزدند و مناجات مىكردند،يكى از ايشان گفت:
چون حال چنين است،بازگردى و با نزديك پدر شوى و بگوى كه پسرت-يعنى ابن يامين-دزدى كرد،يعنى صاع ملك بدزديد.
و عبد اللّه عبّاس و ضحّاك،در شاذّ خواندند:سرّق،به تشديد«را»على الفعل المجهول،اى نسب [1]الى السّرقة،او را دزد كردند و بر او تهمت دزدى نهادند.و از بعضى قرّاء شاذّ روايت كردند كه او خواند:انّ ابنك سرق،على الفعل المجهول و التّخفيف،پسرت را بدزديدند. وَ مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ بِمٰا عَلِمْنٰا ،و ما گواى [2]نداديم الّا به آنچه دانستيم،يعنى ما گواى [3]نمىدهيم الّا بر دانسته،و«الّا» [4]قول محمّد بن اسحاق است.
ابن زيد گفت،پدر ايشان را گفت:ايشان چه دانستند كه دزد را به بندگى بايد گرفتن؟گفتند: وَ مٰا شَهِدْنٰا إِلاّٰ[بِمٰا] [5]عَلِمْنٰا ،اين ما گفتيم و لكن در اين گفتن گواى [6]نداديم الّا به آنچه دانستيم من استرقاق السّارق، وَ مٰا كُنّٰا لِلْغَيْبِ حٰافِظِينَ ،و ما غيب ياد نداريم [7]كه بايد گفتن كه او دزدى كرد يا به دروغ بايد گفتن كه حكم دزد آن است كه او را به بنده گيرند.و بعضى دگر گفتند:معنى آن است كه ما اين گواى [8]بر ظاهر حال مىدهيم،و غيب خداى داند،ما حافظ غيب نهايم.
قولى دگر از عبد اللّه عبّاس آن است كه مراد به«غيب»،شب است،يعنى مگر شب [9]كرده باشد و ما نديديم.و«غيب»به لغت«حمير»،شب باشد.قتاده و مجاهد گفتند:ما ندانستيم كه كارى چونين [10]پيش خواهد آمدن،و آنچه گفتيم:
وَ نَحْفَظُ أَخٰانٰا [11]... ،آن خواستيم كه او را نگاه داريم از آنچه به ما تعلّق دارد و جهد كنيم و شفقت بهجاىآريم [12].امّا از آنچه در دست ما نباشد،چه توانيم كردن! قولى دگر آن است[30-پ]كه:ما ندانستيم كه توبه اين پسر نيز مصاب