responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 317

كه او در پناه و حفظ و حمايت و هدايت من است و او را از شر دشمنان محافظت و حراست مينمائيم تا هنگامى كه او را ظاهر گردانم و حق را باو برپا دارم و باطل را باو سرنگون سازد و دين حق براى من خالص باشد.

و بسيارى از شيعيان در حال حيات حضرت عسكرى عليه السّلام و بعد از وفات آن حضرت آن حضرت را ديده‌اند و معجزات از او مشاهده نموده‌اند از آن جمله شيخ جليل محمد بن بابويه قمى روايت كرده است از ابو الاديان كه گفت من خدمت حضرت امام حسن عسكرى را ميكردم و نامه‌هاى آن حضرت را بشهرها ميبردم پس روزى در بيمارى كه در آن مرض بعالم بقاء ارتحال فرمودند مرا طلبيدند و نامه‌اى چند بمداين نوشتند و فرمودند كه بعد از پانزده روز باز داخل سامره خواهى شد و صداى شيون از خانه من خواهى شنيد و مرا در آن وقت غسل دهند ابو الاديان گفت كه اى سيد هرگاه اين واقعه هايله روى دهد امر امامت باكى است فرمود كه هر كه جواب نامه‌هاى مرا از تو طلب كند او امام است بعد از من گفتم ديگر علامتى بفرما فرمود كه هر كه بر من نماز كند او جانشين من است گفتم ديگر بفرما فرمود كه هر كه بگويد كه در ميان هميان چه چيز است او امام شما است مهابت حضرت مانع شد مرا كه بپرسم كه كدام هميان پس بيرون آمدم و نامه‌ها را باهل مداين رسانيدم و جوابها گرفته برگشتم و چنانچه فرموده بود در روز پانزدهم داخل سامره شدم و صداى نوحه و شيون از منزل آن امام مطهر بلند شده بود چون بدر خانه آمدم جعفر كذاب را ديدم كه بر در خانه نشسته است و شيعيان برگرد او درآمده‌اند و او را تعزيت بوفات برادر و تهنيت بامامت خود ميگويند پس من در خاطر خود گفتم كه اگر اين امام است پس امامت نوع ديگر شده است اين فاسق كى اهليت امامت دارد زيرا كه پيشتر او را ميشناختم كه شراب ميخورد و قمار مى‌باخت و طنبور مى‌نواخت پس پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم و هيچ سؤال از من نكرد در اين حال عقيد خادم بيرون آمد و بجعفر خطاب كرد كه اى سيد برادر تو را كفن كرده‌اند بيا و بر او نماز كن جعفر برخاست و شيعيان با او همراه شدند چون بصحن خانه رسيديم ديديم كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام را كفن كرده بر روى نعش گذاشته‌اند پس جعفر پيش ايستاد كه بر برادر اطهر خود نماز كند و چون خواست تكبير بگويد طفلى گندم‌گون پيچيده موى گشاده دندان مانند پاره ماه بيرون آمد و رداى جعفر را كشيد و گفت اى عمو پس بايست كه من سزاوارترم بنماز بر پدر خود از تو پس جعفر عقب ايستاد و رنگش متغير شد و آن طفل پيش ايستاد و بر پدر بزرگوار خود نماز كرد و آن حضرت را در پهلوى حضرت امام على نقى عليه السّلام دفن كرد و متوجه من گرديد و فرمود

نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 317
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست