responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 313

البشر مى‌رسيدم پس روزى نرجس خاتون آمد و گفت اى خاتون من پا دراز كن تا كفش از پايت بيرون كنم گفتم توئى خاتون و صاحب من و هرگز نگذارم كه تو كفش از پاى من بكشى و مرا خدمت كنى بلكه من ترا خدمت ميكنم و منت بر ديده خود مى‌نهم چون حضرت امام عليه السّلام اين سخن را از من شنيد گفت خدا تو را جزاى نيكو دهد اى عمه پس در خدمت آن حضرت نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم بكنيز خود كه بياور جامه‌هاى مرا تا بروم حضرت فرمود اى عمه امشب نزد ما باش كه در اين شب متولد ميشود فرزند گرامى نزد خدا كه حقتعالى باو زنده ميگرداند زمين را به علم و ايمان و هدايت بعد از آنكه مرده باشد بشيوع كفر و ضلالت گفتم از كى بهم ميرسيد اى سيد من آن فرزند و من در نرجس هيچ اثر حمل نميابم فرمود كه از نرجس بهم ميرسد نه از ديگرى پس جستم و شكم و پشت نرجس را ملاحظه كردم هيچ گونه اثرى نيافتم پس برگشتم و عرض كردم حضرت تبسم كرده فرمود چون صبح ميشود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسى است كه تا هنگام ولادت هيچ تغييرى بر او ظاهر نشد و احدى بر حال او مطلع نگرديد زيرا كه فرعون شكم زنان حامله را ميشكافت براى طلب حضرت موسى عليه السّلام و حال اين فرزند نيز شبيه است بحال موسى و در روايت ديگر اين است كه حضرت فرمود كه حمل ما اوصياى پيغمبران در شكم نميباشد در پهلو ميباشد و از رحم بيرون نميآييم بلكه از ران مادران فرود مى‌آييم زيرا كه ما نورهاى حق‌تعالى‌ايم و چرك و كثافت و نجاست را از ما دور گردانيده است حكيمه گفت كه بنزد نرجس رفتم و اين احوال را باو گفتم گفت اى خاتون هيچ اثرى در خود نمى‌بينم پس شب در آنجا ماندم و افطار كردم و نزديك نرجس خوابيدم و در هر ساعت خبر از او ميگرفتم او بحال خود خوابيده بود و هر ساعت حيرتم زياد ميشد و در اين شب پيش از شبهاى ديگر بنماز تهجد برخاستم و نماز شب را ادا كردم و چون بنماز وتر رسيدم نرجس از خواب جست و وضو ساخت و نماز شب بجا آورد و چون نظر كردم صبح كاذب طلوع كرده بود پس نزديك شد كه در دلم شكى پديد آيد از وعده‌اى كه فرموده بود ناگاه حضرت امام حسن از حجره خود صدا زدند كه شك مكن كه وقتش رسيده است پس در اين حال در نرجس اضطرابى مشاهده كردم پس او را در بر گرفتم و نام الهى بر او خواندم حضرت آواز دادند كه سوره‌ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ را بر او بخوان پس از او پرسيدم چه حال دارى گفت ظاهر شد اثر آنچه مولايم فرموده پس چون من شروع كردم بخواندن سوره انا انزلناه شنيدم كه آن طفل در شكم با من همراهى ميكرد بر خواندن و بر من سلام كرد من ترسيدم پس حضرت صدا زدند كه تعجب مكن از قدرت الهى كه خوردان‌

نام کتاب : حق اليقين نویسنده : علامه مجلسى    جلد : 1  صفحه : 313
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست