responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1910

عرفانى)يعنى مملوك و در اصطلاح فقها ملك بر چهار قسم است 1-ملك عين 2- ملك منفعت 3-ملك انتفاع 4-ملك ملك كه ملك ان يملك باشد قسم اول و دوم كه ظاهراند،و اما ملك انتفاع مانند وقف بر جهات عامه كه گويند اصل آن نقل بخدا ميشود و موقوف عليهم مالك انتفاع آن ميباشند مانند مدارس و رباطات و ملك زوج نسبت به بضع زن كه مالك انتفاع آن شود و ملك ميهمان در خوردن نه در مأكول و ملك ملك مانند حق اعمال شفعه و حيازت غنائم و حضور بر كنز كه اگر خواست مى‌تواند مالك شود به آنكه نيت تملك كند و حيازت كند و اگر اعراض كرد ملكيت او ساقط ميشود.

(از ضوابط الرضاع ص 77-قواعد شهيد ص 196).

در فلسفه:

عالم شهادت را از عرش و كرسى و عالم عناصر عالم ملك گويند(دستور ج 3 ص 322).

در عرفان:

ملك عالم شهادت است از محسوسات غير عنصريه مانند عرش و كرسى و...

كه فرمود لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ.لِلّٰهِ الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ.

مَلِكُ المُلْك

-مراد حق تعالى است.

مُلكِ يِگانگى

-جهان الهى و وحدت است در ملك يگانگى دوئى را چه محل
با حضرت او من و توئى را چه محل
آنجا كه كلام شاه تركستانست
هندو و حديث هندوى را چه محل

مَلَك

-(اصطلاح مذهبى)ملك بفتح ميم و لام يعنى فرشته و جسم لطيف نورانى است كه متشكل باشكال مختلفه شود.

(دستور ج 3 ص 322).

مِلْك

-(اصطلاح فلسفى)بكسر ميم يكى از مقولات نه‌گانه عرضى است و هيأتى است حاصل براى جسم بسبب احاطۀ جسمى ديگر كه منتقل شود بانتقال جسم محاط مانند هيأتى كه حاصل ميشود براى جسم بسبب تقمص و تعمم و بدان جده نيز گويند و اما اقسام ملك يا اصلى بود چون وجود چيزى كه از آن چيز بود يا نه اصلى و نه اولى بود بلكه بواسطۀ وجود آن چيز بود چون كميت چيز و كيفيت چيز و فعل چيز(مصنفات ج 2-منهاج مبين ص 22).

مِلْكِ رَقَبَه

-(اصطلاح فقهى)يعنى ملك عين.

مِلك قَهرى

-(اصطلاح فقهى)مانند ارث و موصى به براى حمل در شكم و غيره.

ملك يَمين

-(نكاح ملك يمين)(اصطلاح فقهى)مالك شدن كنيزكان از راه خريدن و غير آن از اسباب مالكيت،در معتقد الاماميه آمده است.

چون كنيزك را بيكى از اسباب مالك شود،روا نباشد وطى كردن تا آنگاه كه استبرا دهد،و پاك گرداند وى را بيك حيض،يا بچهل و پنج روز،اگر حيض نه بيند.

و استبراى كنيزك بر بايع واجب باشد.

اگر بايع وى را استبرا داده باشد،مشترى را مستحب است استبرا دادن و گفته‌اند واجب بود،و اين باحتياط نزديك‌تر است.

و اگر كنيزك حامله باشد،روا نباشد

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1910
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست