نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1656
ميان موضوع و محمول را ماده مينامند و دو طرف قضيه يعنى موضوع و محمول را مادۀ تركيبكنندۀ قضيه گويند و بالاخره مراد از مادۀ قضيه در فن منطق همان نسبت نفس الامرى است و صورت ذهنى كه حاكى از نسبت نفس الامرى است جهت معقولۀ قضيه و لفظى كه بواسطۀ آن بيان مادۀ قضيه شود جهت ملفوظه گويند.
(از اساس الاقتباس ص 75،129).
مادۀ مُرَكَّب
-اجزاء تركيبكننده هر امرى را مادۀ مركبه آن امر گويند چنانكه اجزاء تركيبكنندۀ داروئى هر يك ماده آنست.و هر يك از آن مواد خود نيز مركباند از عناصرى و بالجمله ماده مركب مقابل ماده بسيط است.
(از اسفار ج 1 ص 157).
مادةُ المَواد
-مراد از مادة المواد هيولاى اولاى عالم است.
(از اسفار ج 1 ص 118).
مادىّ ماديّون
مادى يعنى موجود مادى در مقابل موجود روحى مجردات را موجودات عقلى و روحى گويند و اجسام و جسمانيات را موجودات مادى و گاه مراد از مادى كسى است كه قائل به نيروى ما فوق طبيعت و خداى عالم نبوده و جهان و حوادث آن را منسوب بماده كند و ماديون جمع آنست و بالاخره پيروان مذهب مادى كه ماديون گويند همواره امور عالم را بماده و جسمانيات و قواى جسمانى منتسب كرده و مبانى روحى و باطنى را كنار گذاردهاند و همان نيروى ماده را بجاىنفس و روح مؤثر در وجود و حوادث عالم ميدانند اين نظريه از همان يونان باستان بوسيلۀ ذيمقراطيس بنحو خاص بيان شده است.رجوع به دهرى و روحيون شود.
ما ذا
-(اصطلاح ادبى)كلمۀ ما ذا در زبان و قواعد عرب براى استفهام آمده است اعم از آنكه گفته شود مركب از«ما» استفهاميه و«ذا»اشاره است يا(ذا) موصوله يا هر دو يك كلمۀ تركيبى است و اسم جنس است بمعنى شىء يا موصول است بمعنى الذى و يا ما زائده است و ذا اشاره است در هر حال مفيد استفهام است مانند«ما ذا تقول»و«ما ذا تفعل»
مار
-(اصطلاح عرفانى)عارفان مار را كنايت از غضب دانند يعنى غضب انسانى بمانند مارى بود كه در بهشت آدم را بود.
(رجوع شود به انسان ص 149)
مازِياريَّه
-(اصطلاح ملل و نحل) پيروان مازيار را گويند.دربارۀ اينان گويند كه در سال شبى را گرد هم آيند و آواز و سرود خوانند و شراب نوشند و چون چراغها خاموش شود زنان و مردان در هم شوند اين گروه خود را منسوب به شروين نامى دانند.
(از مختصر الفرق ص 163)
ما سِوى الحَقّ
-(اصطلاح عرفانى) ما سواى حق عز و علا در معرض زوالست كه حقيقتش معلوميست معدوم و صورتش موجودى است موهوم.دى روز نه بود داشت و نه نمود،و امروز نموديست بىبود و پيداست كه فردا از وى چه
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر جلد : 3 صفحه : 1656