responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1453

قابل تعليم و فهم است اين خرد
ليك صاحب وحى تعليمش دهد

قادِح

-(اصطلاح عرفانى)قادح در اصطلاح نزديك بخاطر است و خاطر«آن» قلوب اهل يقظه است و قادح مخصوص اهل غفلت است و موقعيكه غيوم غفلت از قلب آنها پراكنده شد«قدح فيها قادح الذكر» (لمع ص 343).

قادِر

-(اصطلاح فلسفى)رجوع بقدرت و اسفار ج 3 ص 48 شود)

قادِريَّه

-(عرفانى) فرقۀ از صوفيه‌اند منسوب به سيد عبد القادر گيلانى بعضى وى را از نواحى بغداد ميدانند و نه گيلان ايران و گويند جيل ناحيه‌ايست از نواحى بغداد كه تا بغداد هفت روز راه است لكن معروف اين است كه شيخ عبد القادر گيلانى نژادا از گيلان ايران است وى از شيوخ بزرگ و صاحب طريقت است پيروان بسيارى در بلاد عرب و عجم دارد و سر سلسلۀ قادريه است.پيروان وى كارهاى خارق عادت و عجيب و غريب نمايند گويند خود شيخ اهل كرامات بسيار بوده است در اكثر تذكره‌ها و تراجم احوال اهل عرفان و سلاله‌ها نام وى برده شده است.

قارّ

-(اصطلاح فلسفى)قار يعنى مجتمع الاجزاء در وجود و موجود قار موجودى غير سيال را گويند مانند مكان و غيره در مقابل موجود سيال و غير قار الوجود مانند حركت و زمان (از دستور العلماء ج 3 ص 25).

قادِسات

-(اصطلاح فلسفى)مرادعقول مفارقه‌اند كه مقدس و منزه از ماده و شوائب مادى ميباشند (رسائل 162).

قاسِر

-(اصطلاح فلسفى)در لغت مانع.و قسر جبر و منع است حركت قسرى يعنى حركت جبرى و نزد حكماء عبارت از امرى است كه مؤثر در غير باشد باثرى كه خلاف مقتضى طبع متأثر(مقسور)باشد چنانكه سنگى را با نيروى دست و غيره بطرف بالا پرتاب كنند و گاه از قاسر قوت خارج از ذات مقسور را خواهند چه آنكه نيروى وارد بر آن موافق مقتضاى طبع مقسور باشد يا مخالف و خلاف آن.

زيرا هر يك از موجودات جسمانى را ميلى است طبيعى كه بدون قاسر و عامل خارجى بدان سو رود كه ميل طبيعى او اقتضا كند آب و خاك بپائين آيند و آتش و هوا بالا روند هر يك را آثارى است موافق ميل طبيعى و مقتضاى طبع خود.

حركات و آثارى كه منشأ آنها مقتضاى طبع نباشد و بواسطۀ محرك و نيروى خارجى وارد بر آنها از آنها ظاهر شود حركات قسرى ميباشند.

(رجوع شود به حركت قسرى و طبيعى و شفا ج 1 ص 149-دستور ج 3 ص 25).

قاصِر

-(اصطلاح ادبى و حديث) فعل لازم را فعل قاصر و قاصر گويند و حديثى كه ممدوح بودن روات آن كلا يا بعضا معلوم نشده باشد از جهت جهل بحال آنها با از جهت تعارض اقوال در بيان حال آنها قاصر گويند.

(از درايه ص 69)

قاضِى

-(اصطلاح فقهى)

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 3  صفحه : 1453
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست