responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 947

امكان ندارد كه باشد و اگر چه وجود يكى بيش نيست اما اين يك وجود ظاهرى دارد و باطنى دارد باطن اين يك وجود نور است و اين نور است كه جان عالم است و عالم مالامال اين نور است،نورى است نامحدود و نامتناهى و بحرى است بى‌پايان و بى‌كران،حيات،علم،ارادت و قدرت موجودات از اين نور ست،طبيعت و خاصيت و فعل موجودات ازين نور است بلكه خود همه اين نور است،پس باطن وجود واحد نور است و آن جان عالم است و ظاهر اين وجود مشكات اين نور است و مظاهر صفات اين نور است،افراد موجودات جمله يك بار مظاهر صفات اين نورند.

شيخ ما گفت:من بدين نور رسيدم و اين درياى نور را ديدم،نورى بود نامحدود و نامتناهى و دريايى بود بى‌پايان و بى‌كران، فوق،تحت،يمين،يسار و پس نداشت در آن نور حيران ماندم.

هر كه بدين درياى نور رسيده باشد و درين درياى نور غرق شده باشد آن را علامات بسيار باشد با خلق عالم بيكبار بصلح باشد و بنظر شفقت و مرحمت در همه نگاه كند و مدد و معاونت از هيچ كس دريغ ندارد و هيچ كس را بگمراهى و بى‌راهى نسبت نكند و همه را در راه خداى داند و همه را روى در خداى بيند.

عزيزى حكايت ميكند كه چندين سال خلق را بخداى دعوت كردم هيچ كس سخن من قبول نكرد،نوميد شدم و ترك كردم و روى بخدا آوردم،چون بحضرت خداى رسيدم جمله خلايق را در آن حضرت حاضر ديدم،جمله در قربت بودند با خداى مگفتند و از خداى مى‌شنودند.

روح انسانى را نسبت بآمدن و رفتن و نسبت بنادانى و دانائى احوال بسيار و اسامى بى‌شمار است روح انسانى چون نزول مى‌كند افول نور است و چون عروج ميكند طلوع نور است و چون نزول افول نور است پس نزول روح انسانى شب باشد و چون عروج چشمۀ علم و حكمت در دل وى بگشايد نور هدايت تحفۀ نقطۀ دل وى گرداند چنانكه فرمود «فَهُوَ عَلىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» كه دل بندۀ مؤمن بهاء ندارد و عرش و فرش طفيل دل بندۀ مؤمن است،آينۀ كه رخسار آبكار معانى و انوار ديدار سبحانى توان ديد دلست، جام گيتى‌نماى كه حقايق اوصاف ربانى و دقايق الطاف يزدانى در وى مشاهده توان كرد دلست،شاهبازى كه گاهى بر كنگرۀ عرش نشيند و گاهى در دامن فرش آشيان سازد دلست،عندليبى كه گاه بر شاخ طوبى قرار گيرد و گاه بر روضۀ رضا دوحۀ بقاء پرد دلست.

ما خانۀ دل جاى تمناى تو كرديم در خانه چراغ از رخ زيباى تو كرديم
شوريده‌سرى جمله گرفتيم بگردون وانگه چو سر زلف تو سوداى تو كرديم
ديديم دل و عقل ز خود دور بصد گام
زان روز كه از دور تماشاى تو كرديم
دل خلوتخانۀ نجيب خداست كه هر گاه از آلودگيهاى طبيعت پاك گردد انوار الهى در او تجلى كرده متجلى به جلوه‌هاى محبوب گردد.

و«زيت»امداد فيض الهى است كه حاصل از شجرۀ مباركه زيتونه و نشأت مقدسۀ مصطفويه است كه از جهت كمال اعتدال و

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 947
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست