responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 843

(از اسفار ج 4 ص 102)

دارُ المُقَرَّبين

-(اصطلاح فلسفى) مراد عالم عقول است.

(از اسفار ج 4 ص 102)

دارُ الغُرور

-(اصطلاح عرفانى)مراد دنيا است بدان جهت كه فريبندۀ مردم است.

تا كى از دار الغرورى سوختن دار السرور
تا كى از دار الفرارى ساختن دار الفرار
اى خداوندان مال،الاعتبار الاعتبار
وى خداوندان قال،الاعتذار الاعتذار
انصارى گويد:اى غافل بيحاصل،تا چند شربت مراد آميزى و تا كى ديك آرزو پزى، گاه چون شير هرچت پيش آيد همى‌شكنى،گاه چون گرگ هر چه بينى همى درى،گاه چون كبك بر كوهسار مراد مى‌پرى،گاه چون آهو در مرغزار آرزو مي‌چرى خبر ندارى كه اين دنيا كه تو بدان همى‌نازى و ترا مى‌فريبد و در دام غرور مى‌كشد،لعبى و لهوى است،سراى - بى‌سرمايگان،و سرمايۀ بى‌دولتان،بازيچۀ بيكاران «وَ مٰا هٰذِهِ الْحَيٰاةُ الدُّنْيٰا إِلاّٰ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» .

اگر در قصر مشتاقان ترا يك روز بارستى مرا با اندهان عشق اين جادو چكارستى (از عده ج 7 ص 419)

دارِ مُلكِ لا

-(اصطلاح عرفانى)اشارت به كلمۀ لا اله الا الله است:

اى پنج نو به كوفته در دار ملك چهار بالش وحدت كشد ترا
كه ظاهرا اشارت به پنج نماز است كه در هر يك كلمۀ لا الله الا الله وارد است و اشارت به نفى خودى و منيت است كه هر آن كس كه خود را نيست و فانى انگاشت در چهار بالش وحدت و يكتاپرستى آرام يابد،فانى شود بذات و باقى به بقاء او و پنج نوبت كوفتن معنى ديگرى دارد.

داعِى

-(اصطلاح عرفانى)و بمعنى خواننده است و در اصطلاح كسى را گويند كه متحقق شده باشد بمعرفت علوم سياست كه او را ادارۀ امور مردم ممكن باشد.

(رجوع شود به فرهنگ مصطلحات عرفا) مولانا گويد:

داعى حق را اجابت كرده‌ايد وز جحيم نفس آب آورده‌ايد
از جنان سوى جنان كرديد باب از جحيم نفس آورديد آب
دوزخ ما نيز در حق شما سبز گشت و گلشن و برك و نوا
انبياء و اولياء الله همه داعيان حق‌اند كه مردم را از گمراهى نجات مى‌بخشند

داعِيۀ نَفسانى

-(اصطلاح عرفانى) هواها و اميال نفسانى(از تفسير حدائق ص 90).

دام

-(اصطلاح ذوقى)دام شيطان.

يعنى آنچه انسان در بند آرد و به گمراهى كشاند چنانكه در مثل گويند دنيا دام شيطان است كه بدان انسان فريبد،شهوات و خواست‌هاى شهوانى و جاه و مقام و غيره از دامهائى است كه شيطان بدانها آدمى را فريبد.

مولانا گويد:

او درون دام دانى مينهد جان تو نه زان جهد نه زين جهد
گرد نفس دزد و كار او مپيچ
دام خود را سخت‌تر يابند و بس كى نمايد قوتى با يك دو خس
دام آدم دانۀ گندم شده تا وجودش خوشۀ مردم شده
دشمن از چه دوستانه گويدت دام دان گر چه ز دانه گويدت
گر ترا قندى دهد آن زهر دان گر بتو لطفى كند آن قهر دان
چون قضا آيد نبينى غير پوست دشمنان را باز نشناسى ز دوست

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 843
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست