responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 841

مشرق دارد.و اين سورا نشانى زن،و نيز سايۀ او را نگاه دار بنيمۀ ديگر از روز چون آغاز فزودن تا از دايره بيرون آيد.و بر جاى بيرون آمدن او از دايره نشانى زن ديگر.

و ميان هر دو نشان كه كردى بپيوند برشته يا بمسطره خط راست.و اين خط را بدو نيم كن.و بر اين ميانه و بر مركز دايره خطى راست بكش.و اين خط نيم‌روزان باشد و بر آن كرانۀ او بر دايره كه بسوى قطب است شمال بنويس.و بر كرانۀ ديگر جنوب.و دايره بدين خط بدو نيمه راست گردد.يكى شرقى،و بر آمدن از سوى اوست.پس يكى از اين دو نيمه نيز بدو نيمه كن.و بر ميان او و بر مركز دايره خطى راست بكش.و اين خط مشرق و مغرب باشد.پس اين دو نام بر كرانه‌هاى اونبيس.

و اين خط را نيز خط اعتدال گويند.و خط نيمروز آن را خط زوال خوانند.

و دايره بدين دو خط بچهار پاره شود.

و هر چهار يكى را از وى نامى آيد مركب از نام دو جهت.پس نام آن چهار يك كه ميان مشرق و جنوب است شرقى جنوبى است.و آنك ميان جنوب و مغرب است غربى جنوبى بود.و آنك ميان مغرب و شمال است شمالى بود.و آنك ميان شمال و مشرق است شرقى شمال بود.

شبا روز آن وقت است كه آفتاب از نيمۀ دايرة بزرگ معلوم ايستاده جدا شود بحركت نخستين تا بدان نيمدايره باز آيد و پيداترين چنين دايره‌ها افق است و دايرۀ نيم‌روزان و آن وقتست كه آفتاب پيدا آيد زبر دايرۀ افق تا آنگه كه ناپيدا شود زير افق گاه بر شبا- روز افتد،و گاه بر روز تنها.و ز بهر اين چون كسى شباروز خواهد احتياط را گويد اليوم بليلته،يعنى روز با شب او.و هيچ كوكب نيست اندر نه هيچ نقطه كه نه او را شباروزى است.و نيز روز جدا و شب جدا، و لكن ياد كرده شوند.و چون با او چيزى گفته نيايد آن آفتاب را باشد.

دائِمُ الحَدَث

-(اصطلاح فقهى)و مسلوس و مبطون را گويند.

دائِمَه

-(اصطلاح منطقى)قضيه دائمه قضيه‌ايست كه حكم در آن بدوام نسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنكه آن دوام در ضمن ضرورت باشد يا نه مثل«كل انسان حيوان دائما و كل فلك متحرك دائما» انسان حيوان دائما و كل فلك متحرك دائما» و بنا بر اين قضيۀ دائمه اعم از قضيۀ ضروريه است.

خواجه طوسى گويد:محمول موضوع را يا دائم بود بدوام ذات موضوع يا بدوام صفت او و اول يا دائم مطلق بود از لا و ابدا و آن آنجا بود كه ذات موضوع دائم الوجود بود مثل«خداى متعال عالم است هميشه»و يا ذات موضوع دائم الوجود نبود مانند«انسان حساس است هميشه»و هر دو را دائم ذاتى خوانند.

(از دستور ج 2 ص 97-اساس الاقتباس ص 134)

دائِمۀ ذاتيَّه

-(اصطلاح منطقى)رجوع بدائمه شود.

دالّ

-(اصطلاح ادبى و علوم غريبه) در ادب دال را اساتيد سخن با ذال قافيه نكنند و اگر احيانا واقع شود

نام کتاب : فرهنگ معارف اسلامی نویسنده : سجادی، جعفر    جلد : 2  صفحه : 841
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست