امام» زيرا امامت خلافت و جانشينى نبى است، و فرقى كه هست اين است كه به نبى «وحى الهى» مىرسد بدون واسطه بشر، و به امام وحى مىرسد به واسطه پيغمبر.
همچنان كه برانگيختن پيغمبر بر خداى تعالى واجب است، همچنين «نصب امام» هم به مقتضى حكمت خداوندى واجب مىباشد. اگر نصب امام مانند انتخاب خلفا و سلاطين تفويض به خلق شود، در ميان ايشان اختلاف واقع گردد، و هر گروهى ميل به امامت كسى كند، و اين اختلاف سبب فساد و هرجومرج گردد.
عصمت ائمه- در سنت و جماعت «عصمت» در امام شرط نيست زيرا امام را در مذهب «مردم» تعيين مىكنند نه خداوند.
نسفى و تفتازانى گويند: معصوم بودن امام شرط نيست. و ما خلفاى راشدين را معصوم ندانيم، زيرا حقيقت «عصمت» آن است كه خداوند در بنده خود موجب گناه را نيافريده باشد، چون آدمى با اين تن جسمانى براى او امكان ارتكاب گناه وجود دارد، از اين رو معصوم بودن امام محال است، و نماز خواندن در پشت سر امام نيكوكار و بدكار هر دو جايز است.
چنان كه از پيغمبر روايت شده كه فرمود: «صلّوا خلف كل بر و فاجر» ، ما اجماعا بر مرده هر كسى كه خواه نيكوكار و خواه بدكار باشد، به شرط آن كه مسلمان و با ايمان بميرد نماز مىخوانيم، زيرا پيغمبر فرمود: «لا تدعوا الصلاة على من مات من اهل القبله» ، يعنى نمازگزاردن را بر هر كسى كه از اهل قبله مرده باشد، فرومگذاريد، «معتزله» نيز بر اين قول رفتهاند، و نماز خواندن در پشت سر امام فاسق و مبتدع را، به شرط آن كه فسق او به كفر نپيوندد جايز دانند.
اماميه اثنىعشريه و اسماعيليه بر خلاف ديگر فرق اسلام، قايل به عصمت ائمه خود شدند. علامه حلّى گويد: واجب است كه امام «معصوم» باشد وگرنه «تسلسل» لازم آيد زيرا مقصود از «نصب امام» بازداشتن ستمگر از ستم و بيداد، و گرفتن داد مظلوم از ظالم است. اگر امام «معصوم» نباشد خود وى به ستم گرايد، مردم به امام ديگرى محتاج باشند، كه او را از ظلم و جور بازدارد. اگر آن امام نيز ستم كند، مردم به امام عادل ديگرى نيازمند باشند. در اين صورت «تسلسل» لازم آيد و تسلسل باطل است، پس واجب است امامى كه از جانب خداوند يا امام ديگر تعيين مىشود معصوم باشد. دليل ديگر بر عصمت امام آن است كه اگر گناهى از او صادر شود، واجب است كه او را از آن گناه نهى كنند، در اين صورت بر اثر گناهى كه مرتكب شده است ديگر