1295 به ضرب خنجر مردى شرير در باب السدرۀ كربلا به قتل رسيد. -شيخيه.
الشبك، ص 269.
كعبيه
از فرق «معتزله» بغداد و پيرو ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن محمود بلخى معروف به كعبى هستند كه با معتزلان بصرى در مسائل بسيار اختلاف داشت.
يكى آن كه: معتزلان بصرى مىگفتند: خداى تعالى آفريدگان خود را تواند ديد ولى خويشتن را نتواند ديد ولى كعبى مىگفت: خداى تعالى نه خويشتن و نه غير خود را جز به معناى علم او به خودش و غير نتواند ديد.
ديگر اين كه: معتزلان بصرى مىگفتند: خدا سميع و داناى به آن نيست امّا كعبى و معتزلان بغدادى گفتند: خداوند چيزى را به معناى دريافتن و شنيدن به گوش نمىشنود و صفت سميع و بصيرى او را بر دانا بودن وى به چيزهاى شنيدنى و ديدنى كه ديگران مىشنوند و مىبينند تأويل كردند.
ديگر اين كه، معتزلان بصرى پندارند كه خداوند مريد به ارادۀ حادث است نه در محل. كعبى و نظام گفتند: خداوند اصلا خواست و ارادهاى ندارد چه اگر گويند: خداى تعالى كردن چيزى از كارش را خواسته، معنايش اين است كه آن كار را كرده است و اگر گويند: كارى را كه در نزد اوست اراده كرد بدين معناست كه بدان كار فرموده است.
كعبى گفت: كسى كه كشته شود نمىتوان او را مرده دانست و در باب تكليف فعل اصلح را بر خداوند واجب دانست.
معتزلۀ بصرى بر آنند كه استطاعت و توانايى معنايى غير از تندرستى و آسودگى از گزندهاست ولى كعبى گفت: آن جز صحت و سلامت چيز ديگر نيست.
بايد دانست كه كعبى شاگرد ابن خياط و از معتزلان بغداد و مؤلف كتاب «المقالات» است و در 319 هجرى درگذشت و از طبقه هشتم معتزله بود.
الفرق بين الفرق، ص 108-110.
طبقات المعتزله، ص 88.
المنيه و الامل، ص 11.
كلابيه
پيروان ابو عبد اللّه بن كلاب بودند كه مىگفت: خداوند را كلامى مسموع نيست و جبرائيل چيزى از خداوند نشنيده است و آنچه را كه به پيامبران ابلاغ مىكند از خداى تعالى نمىشنود بلكه به او الهام مىگردد و بدون كلام آن را به پيغمبران مىرساند.
آنجا كه خداوند به فرشتگان فرمود: «اسْجُدُوا لِآدَمَ» به سخن نگفت بلكه به