و من الدّلائل ان تراه مسافرا نحو الجهاد و كلّ فعل فاضل و از جمله علامات آنكه:دامن همّت برميان زند و به اعمال فاضله و افعال حسنه از:
جهاد و حج و ساير عبادات پردازد.و محبّ صادق چون إبراهيم خليل است كه تن و مال و فرزندان را در راه خدا دريغ نداشته،تن را به آتش سوزان داد و در آن وقت از روح القدس مدد نخواست.
إبراهيم خليل الرّحمن و محبّت و معرفت خدا
مروى است كه:«خداى-تعالى-إبراهيم را مال بسيار داده چنانكه چهار صد سگ با قلاّده زرّين در عقب گوسفندان او بودند و فرشتگان گفتند كه:دوستى إبراهيم از براى خدا به جهت مال و نعمتى است كه به او عطا فرموده.پادشاه عالم خواست كه به ايشان بنمايد كه نه چنين است،به جبرئيل فرمود كه:برو و مرا در جايى كه إبراهيم بشنود ياد كن.جبرئيل برفت در وقتى كه إبراهيم نزد گوسفندان بود بر بالاى تلّى ايستاد و به آواز خوشى گفت:«سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الرّوح».چون إبراهيم نام خداى را شنيد جميع اعضاى او به حركت آمد و فرياد بر آورد و به مضمون اين مقال گويا شد:
كاين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل كنم بر پيام دوست
دل زنده مىشود به اميد وفاى يار جان رقص مىكند ز سماع كلام دوست پس إبراهيم از چپ و راست نگاه كرد شخصى را بر تلّى ايستاده ديد به نزد وى دويد و گفت:تو بودى كه نام دوست من را بردى؟گفت:بلى.إبراهيم گفت:اى بنده حقّ!نام حقّ را يكبار ديگر بگو و ثلث گوسفندانم از تو.جبرئيل باز نام حقّ را بگفت.
إبراهيم گفت:يكبار ديگر بگو و نصف گوسفندانم از تو.جبرئيل باز ناحق را بگفت.
حضرت إبراهيم در آن وقت از كثرت شوق و ذوق واله و بىقرار شد گفت:همه گوسفندانم از تو يكبار ديگر نام دوست مرا بگو.جبرئيل باز بگفت.إبراهيم گفت:مرا ديگر چيزى نيست خود را به تو دادم يكبار ديگر بگوى.جبرئيل باز گفت.پس إبراهيم گفت:بيا مرا با گوسفندان من ضبط كن كه از آن توست.جبرئيل گفت:اى إبراهيم!مرا حاجت به گوسفندان تو نيست،من جبرئيلم.و حقّا كه جاى آن دارى كه خدا تو را دوست خود گردانيد،كه در وفادارى،كاملى.و در مرتبه دوستى،صادق.و در شيوۀ طاعت،مخلص ثابت قدم». [1]