پند آنان دهند خلق اى كاش كه ز عشق تو مىدهندم پند و من الدّلائل ان يرى متبسّما و القلب فيه من الحبيب بلابل و از جمله علامات آن است كه:چهره او خندان باشد و دل او از فراق محبوب غمناك و اندوهناك بوده باشد.
و من الدّلائل ان يراه مشمّرا فى خرقتين على شطوط السّاحل و از علامات ديگر آنكه:دو جامه كهنه به خود پيچيده و در صحرا و كوهها و كنار درياها گردد و از مردم فرار اختيار نمايد.
و من الدّلائل حزنه و نحيبه جوف الظّلام فما له من عاذل و از جمله علامات آنكه:در ظلمتهاى شب پنهان از هر ملامت كننده،آه سوزناك از دل دردناك بركشد.
بلى:
مرغ شبخوان را بشارت باد كاندر راه عشق دوست را با نالۀ شبهاى بيداران خوش است و من الدّلائل ان تراه باكيا ان قد رآه على قبيح فاعل و از جمله نشانههاى محبّت آنكه:اگر عملى كه محبوب را ناخوش آيد از او سرزند اشك خونين از ديده روان سازد و دست ندامت بر سر زند.
و من الدّلائل ان تراه راضيا بمليكه في كل حكم نازل و از علامات آنكه:هر چه به او رسد از محبوب او راضى شود.و هر حكمى فرمايد تن در دهد.
و من الدّلائل زهده فيما ترى من دار ذلّ و النّعيم الزّائل و از علامات آنكه:پشت پا بر همه نعمتهاى اين خانه فانى زند و با ياد او چشم از همۀ امور دنيويّه بپوشاند.
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر كه ديد آن سرو سيم اندام را و من الدلائل ان تراه مسلما كل الامور إلى المليك العادل و از نشانهها آنكه:از براى خود در هيچ امرى اختيارى نگذارد و همه امور خود را به پادشاه عادل واگذارد و گويد:
مرا با وجود تو هستى نماند به ياد توام خود پرستى نماند