باقى گذارد و تتمّه را سلب نمود.در آن وقت مثل يكى از كاملين ارباب معرفت گرديد». [1]
بلى اين ظاهر است كه حقايق صفات الهيّه از آن برتر كه عقول بشر درك آنها را تواند كرد.و احدى از كمّل عارفين را طاقت آن نيست كه يك جزو از اجزاى غير متناهيه معرفت او را تحمّل نمايد.پس وصول به كنه عظمت و جلال حضرت ربوبيّت و ساير صفات كمال او محال،و آنچه در حقّ او مىگويند يا وهم است يا خيال.اگر تواند شد كه چندين مقابل جميع مخلوقات از آسمانها و زمينها و آنچه ما فوق آنهاست به قدر غير متناهى در ميان يك حبّه خردل جا كرد ممكن است كه يك ذرّه از معرفت خدا در اعظم عقول بشر بگنجد:«فسبحان من لا سبيل إلى معرفته الا بالعجز عن معرفته».[1]
علائم و آثار ديگر محبّت و معرفت خدا
و از جمله علامات:محبّت،انس و رضايت است-همچنان كه مذكور خواهد شد-.
و بعضى از عارفين،علامات محبّت را در ابياتى چند ذكر كرده و گفته است:
لا تخدعن فللمحبّ دلائل و لديه من تحف الحبيب وسائل يعنى:خدعه مكن در دعواى محبّت كه دوست را نشانهاى چند است و تحفههايى است كه از دست دوست به او رسيده است.
منها تنعمه بمرّ بلائه و سروره في كلّ ما هو فاعل از جمله آنكه:تلخى بلاهاى دوست در كام جان او شيرين گردد و به آنچه به او كند شاد و فرحناك شود.
از محبّت تلخها شيرين شود و ز محبّت مسها زرين شود فالمنع منه عطية مبذولة و الفقر اكرام و لطف عاجل اگر منع كند محبّت خود را از نعمتهاى دنيويّه،آن را عطا و بخشش داند.و اگر او را به فقر مبتلا سازد آن را مكرمتى شمارد.
و من الدلائل ان يرى من عزمه طوع الحبيب و ان الحّ العاذل و از علامات آن است كه:سربر خط فرمان دوست باشد و در هواى او كوشد و از پند و ملامت نينديشد و گويد:
از تو اى دوست نگسلم پيوند گر به تيغم برند بند از بند