بد را كه از جمله آنها طول امل است،از خود زايل كند،و به عمرى كه از براى او مقرّر شده است راضى بوده باشد،و هميشه به قدر امكان در فكر تحصيل كمال،و خلاصى از زندان دنياى غدّار،و قطع علاقه از لذات دنيه،و ميل به حيات ابديه،روز و شب در اكتساب كمالات،و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده،تا از قفس طبيعت مستخلص،و به اوج عالم حقيقت پرواز نمايد.و از براى او موت ارادى،كه منشأ حيات طبيعى است حاصل گردد.و در اين وقت مشتاق مرگ مىشود،و از تقديم و تأخير آن روا ندارد.نه او را به اين ظلمتكده كه منزل اشقياء و فجّار،و مسكن شياطين و اشرار است ميلى،و نه اين زندگانى فانى را در نظر او اعتبارى و وقعى است.خاطرش به عالم اعلى متعلق،و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس«شايق»، [1]هميشه بساط قرب حق را جويا،و زبان حالش به اين مقال گوياست.
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم از پى جانان بروم
به هواى لب او ذره صفت رقص كنان تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
فصل:اطمينان قلب و طريقه تحصيل آن
بدان كه:ضد اين خوف،اطمينان قلب است در امور مذكوره،كه مطلقا از امثال اين امور مضطرب نگردد،و ترس و بيم در دل او راه نيابد.و شكى نيست كه:اين فضيلتى است مطلوب،و كمالى است به غايت مطلوب،صاحب آن در نظرها محترم،و در نزد ارباب بصيرت مكرّم،و كسى كه از اين صفت خالى است،و از چيزهائى كه مذكور شد خائف و ترسان است،نام مرد بر آن نهادن ناگوار،و در نظر مردمان بى وقع و بىاعتبار، كودكى است جثه مردان دارد،و مردى است كه طبيعت زنان دارد.
پس كسى كه خود را از زمره مردان شمارد،بايد تحصيل اين صفت نمايد،و قوّت قلب را كسب كند،و چون شاخ ضعيف از هر بادى نلرزد.مانند گياه خشك هر نسيمى او را به اضطراب نياورد،بلكه مانند كوه،پاى بر جاى بوده باشد.و بداند كه:صاحبان قلوب قويّه و نفس مطمئنه را در دلها هيبتى و حشمتى است.بلكه آنچه مشاهده مىشود از اضطراب و تزلزل بعضى ديگر،در نزد شخص ديگر،به واسطه قوۀ نفس آن شخص است.و غالب آن است كه در مقام مخاصمه و منازعه،بلكه مباحثات علميه،دل هر يك قويتر و نفس هر كدام مطمئنتر آن ديگرى را مغلوب و مضمحل مىسازد.و طريقه تحصيل اين صفت تامل كردن است در آنچه مذكور شد.و اندك اندك خود را در