وحدت معنويه و ربط حقيقى حاصل شود،به نحوى كه عاقل،ذات خود را«رشحهاى» [1]از رشحات فيض معقول و مرتبط به او بيند،و آنا فآنا اشراقات انوار او را به خود مشاهده نمايد،مانند يقين كردن به وجود آتش به داخل آن شدن.و رسيدن به اين مرتبه موقوف است به مجاهدات شاقّه،و رياضات قويّۀ صعبه،و ترك رسوم و عادات،و قطع ريشۀ شهوات،و باز داشتن دل از خواطر نفسانيه و افكار رديّه شيطانيه،و پاك نمودن خود از كثافات عالم طبيعت ناهنجار،و دورى از علايق و زخارف دنياى غدّار.
در ره منزل ليلى كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشى و كيف ترى ليلى بعين ترى بها سواها و ما طهّرتها بالمدامع
و تلتذّ منها بالحديث و قد جرى حديث سواها في خروق المسامع [1] او را به چشم پاك توان ديد چون هلال هر ديده جاى جلوۀ آن ماه پاره نيست بلكه يقين حقيقى نورانى خالى از ظلمات شك و وهم و«شوايب»، [2]اگر چه در مرتبه اول باشد به محض فكر و استدلال حاصل نمىگردد بلكه حصول آن به تصفيه نفس از كدورات اخلاق ذميمه منوط،و حصول آن به رياضات و مجاهدات مربوط است.
بلى آئينه دل را تا از زنگ عالم رسم و عادات و غبار خطه طبيعت صيقل ندهى قبول صور حقايق اشياء نمىكند و مقابله ميان او و عقل فعال كه محل صور جميع حقايق است دست ندهد.و تا حايل و موانع حاصله از علايق دنيويه از ميان بر طرف نشود و صور موجودۀ در آن در آنجا منعكس نگردد.و اگر نه اين بود كه زنگ كدورت معاصى و اخلاق ذميمه آئينه نفس را تار و موانع و علايق و عادات حايل ميانۀ آن و عالم انوار نشده بود هر نفسى به حسب فطرت،قابل معرفت حقايق ملك و ملكوت بودى.و از اين