نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 91
اما زمين هنوز آنقدر داغ بود كه بارانها را به خود راه نمىداد، و پيش از
آنكه به او برسند مجدداً بخار شده به بالا پرتاب مىشدند، و به اين ترتيب ساليان
دراز- كه شايد ميليونها سال بود- درياها در وسط زمين و آسمان سرگردان و معلق
بودند!
نه در زمين راه داشتند نه در جو آسمان، هر گاه به زمين فرستاده مىشدند زمين
بر اثر گرمى اجازه ورود به آنها نمىداد، و هنگامى كه به آسمانها فرستاده مىشدند
قدرت حل اين همه بخار آب را در خود نداشتند، و آنها دائماً در رفت و آمد بودند.
اما اين رفت و آمد همچون بادبزنى كره زمين را رفته رفته سرد كرد، و از جوش و
خروش انداخت.
آبها با زمين آشتى كردند، و زمين آنها را به آغوش خود پذيرفت و در گودالهاجاى
داد، ولى جز صداى رعد و برق و غرش آبشارها و امواج درياهاو غريو طوفانها، نغمهاى
در كره زمين به گوش نمىخورد.
نه گلى مىخنديد، نه شكوفهاى مىشكفت، نه پروانهاى روى گلبرگها حركت داشت، و
نه صداى همهمه بالهاى پرندگانى كه دسته جمعى پرواز داشتند سكوت اين قبرستان را در
هم مىشكست، نه نعره جانورى به گوش مىرسيد ونه صداى بلبلى ... همه جا خاموش بود،
همه جا سكوت بود!
ناگهان انقلاب عجيب و تحول بى سابقهاى روى داد و نخستين موجودات زنده در
درياها پيداشدند، تدريجاً گياهان در همه جا گستردند، و به دنبال آن نخستين
جنبندگان ذرهبينى و سپس حيوانات گوناگون صحنه درياها و خشكيها را جولانگاه خود
قرار دادند.
نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 91