بسيار ديده شده كه كارهاى غلط و خلافى در يك محيط رايج مىگردد و قبح آن از
بين مىرود. در چنين محيطى كمتر كسى پيدا مىشود كه وجدانش از انجام آن كار ناراحت
شود. (مگر افراد بسيار نادرى كه زنجير عادات و
رسوم را از دست و پاى عقل خود گشوده و قادر به قضاوت صد در صد منطقى و آزاد
مىباشند.)
اما در محيط ديگرى كه اين عمل رايج نشده و به صورت رسم و عادت در نيامده و
وجدان هر كس از انجام آن متأثر مىگردد. اين خود دليل بر اين است كه قضاوت وجدان
به وضع محيطها و چگونگى عادات و رسوم آن بستگى دارد.
مثلًا: در ميان اقوام هندى- كه كشتن حيوانات و خوردن گوشت آنها ممنوع است-
وجدان افراد از مشاهده منظره سر بريدن يك حيوان يا جويدن يك تكه گوشت، به شدت
ناراحت مىشود، در صورتى كه در محيطهاى ما- كه اين موضوع كاملًا رايج است- تقريباً
هيچ گونه ناراحتى احساس نمىشود.
البته اين طرز فكر هندوها غلط و نادرست است، زيرا در حقيقت كمالى بالاتر از
اين براى يك حيوان متصور نيست كه جزء بدن موجود عالىترى مىگردد و به اين ترتيب
در يك سطح بالاتر از هستى معمولى خود قرار گيرد. همان طور كه خاك جزء گياه و گياه
به نوبه خود جزء بدن حيوانات مىشود و اين همان قانون تكامل و ناموس جهان آفرينش است. (بگذريم از اينكه در ميان فرزندان آدم و حوا كسانى پيدا
مىشوند كه نه تنها امتيازى بر چهارپايان ندارند، بلكه وجودشان به مراتب كم