نقطه دور دستى زندگى مىكند و هرگز چشمش به يك مبلّغ لايق مذهبى نيفتاده است-
يك نماز ساده معمولى و خالى از تمام مستحبات، در آخر وقت به جا آورد، بسيار شايسته
تحسين و تقدير است، اما همين عمل از يك روحانى بزرگ- كه خود مىخواهد مربى اجتماعى
باشد- ناپسند و قابل اعتراض و ملامت است.
دليل همه اينها يك چيز است و آن اينكه: انتظاراتى كه از هر كس مىرود به
امكانات او (عقل، دانش، ايمان و قدرت و توانايى) بستگى دارد، عبارت معروف حسنات الابرار سيّئات المقرّبين [1] نيز اشاره به
اين حقيقت دارد.
اى بسا كارهايى كه صادر شدن آن از يك نفر، عين ادب، خدمت، محبت و عبادت شمرده
مىشود، اما از فرد ديگرى، عين بى ادبى، خيانت، خلاف صميميت و كوتاهى در بندگى و
اطاعت محسوب مىگردد!
اكنون با توجه به اين حقيقت، موقعيت پيامبران را در نظر بگيريم و اعمال آنها
را با آن موقعيت فوقالعاده عظيم مقايسه كنيم.
آنها مستقيماً با مبدئى در ارتباط هستند كه شعاع علم و دانش بى پايانش بر
دلهاى آنها مىتابد، حقايق بسيارى بر آنها آشكار است كه از ديگران مخفى است، علم،
ايمان و تفوى آنها در عالىترين درجه است. خلاصه آنها به اندازهاى به خدا نزديك
اند كه حتى يك لحظه سلب توجه از خداوند براى آنها لغزشى محسوب مىشود.