3- در واقع فرشتهاى به صورت حسى وجود ندارد و صدايى در كار نيست، بلكه اين
قدرت قوه خياليه پيامبر است كه چنين صورت و صدايى را در افق ذهن ايجاد كرده و سپس
قدرت حس مشترك آن را به صورت يك امر محسوس در حواس پيامبر منعكس ساخته است!
4- هنگام وحى طرز ادراك پيامبر دقيقاً بر عكس ماست، زيرا ما اول از طريق حس
چيزى را درك مىكنيم، سپس صورت ذهنى آن در قوه خياليه ايجاد مىگردد و بعد آن را
به صورت يك مفهوم كلى عقلى در مىيابيم، اما پيامبر نخست با اتصال و ارتباط به عقل
فعّال، حقايق كليه را درك مىكند، سپس ساير آن بر افق خيال و حس او منعكس مىگردد!
ايرادات تفكر فلاسفه پيشين
تفسيرى را كه فلاسفه پيشين از وحى يك نوغ درك قوى
(مانند: ساير ادراكات) است و طرز دريافت آن با طرز
دريافت ساير علوم تفاوتى ندارد، (به عقيده
فلاسفه پيشين، منبع تمام علوم و ادراكات كليه ما، همان ارتباط با عقل فعّال است و
در اين قسمت تفاوتى ميان افراد انسان و نوع معلومات نيست.)
بنابراين تنها تفاوت ميان پيامبران و ساير مردم همان قدرت و تكامل قوه عقليه
آنهاست، و گرنه نوغ ادراكات آنها همانند ماست، زيرا همانطور كه اشاره شد ما هم به
عقيده فلاسفه قديم بايد براى كسب علوم با عقل فعّال ارتباط پيدا كنيم و به قدر
استعداد خود از آن منبع پر فيض كسب علم نماييم و اگر اين حقايق در نيروى خيال و حس
ما منعكس نمىشود و صورتهاى مناسب آنچه را كه با عقل