دريافتهايم با حس نمىبينيم، به دليل ضعف و ناتوانى قدرت خيال و حس ماست و
شايد افرادى شاهد چنين تجسماتب بوده باشند و آنچه در خيال آنها مىآيد در برابر
چشم آنها مجسم مىشود!
خلاصه همان جبرئيل (عقل فعّال) كه بر پيامبران نازل مىشده بر ما هم نازل مىشود! و تمام
ادراكات ما، وحى و الهام اوست، اما يك وحى ضعيف و كم رنگ!
ناگفته پيداست كه اين تفسير با آنچه پيروان اديان، درباره وحى معتقدند، سازش
ندارد و آنچه در كتابهاى آسمانى در زمينه وحى ديده مىشود، با چنين تفسيرى
نمىسازد. مطابق اين تفسير، پيامبران نوابغى بودند كه بر اثر قدرت فكر و توانايى
عقل خود به حقايق تازهاى- كه ديگران موفق به درك آنها نبودند- دست يافتند و
چگونگى درك آنها نسبت به اين حقايق دقيقاً مانند طرز درك ما نسبت به ساير مسائل
زندگى بوده است.
روشن است كه اين تفسير، با منطق پيروان اديان و كتب آسمانى، تطبيق نمىكند و
ميان اين دو فاصله زيادى است، زيرا اديان و كتب آسمانى، وحى را يك نوغ خاص ارتباط به ماوراء جهان طبيعت،
معرفى مىكنند كه با نوغ ادراكات معمولى ما و حتى نوابغ جهان، فرق اصولى و اساسى
دارد.
2- مقدماتى كه در اين استدلال به كار رفته متأسفانه از جهات مختلفى مخدوش است،
به عنوان نمونه:
افلاك نه گانه بطليموسى- كه پايه اثبات نفوس فلكى و عقول ده گانه قرار داده شده-
مدت هاست ويران گرديده و تنها شبح كم فروغى از