« «وَلَا يَسْتَثْنُونَ»؛ و هيچ از آنها استثنا نكنند» [2] اين جمله كه حتى به يك نفر از فقرا و نيازمندان هم كمك
نخواهيم كرد و او را در ميوهها سهيم نمىكنيم، نهايت بخل و ضعف ايمان آنها را
مىرساند.
« «فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّنْ رَّبِّكَ وَهُمْ
نَائِمُونَ* فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ»؛ امّا
عذابى فراگير از سوى پروردگارت بر باغ آنها فرود آمد در حالى كه آنان در خواب
بودند، و آن باغ (سرسبز) همچون شب تاريك، سياه و ظلمانى شد». [3]
بلاهاى الهى خيلى سريع و ساده است. اگر يك صاعقه، يا زلزله، يا سونامى، يا
طوفان، يا گردباد، مأموريّت يابد همه چيز را نابود مىكند، و آنچه باغ مذكور را
سياه و ظلمانى كرد ظاهراً صاعقه آسمانى بود.
« «فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ* أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ
إِنْ كُنتُمْ صَارِمِينَ* فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ* أَنْ لَّا
يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِّسْكِينٌ* وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ
قَادِرِينَ»؛ صبحگاهان يكديگر را صدا زدند، كه اكنون به
سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوهها را داريد. آنها حركت كردند
در حالى كه آهسته باهم مىگفتند: «مواظب باشيد امروز حتّى يك فقير در آن باغ بر
شما وارد نشود» (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى
كنند». [4]
صفت رذيله بخل چه مىكند و انسان را به كجا مىكشاند!؟ البتّه چنين اشخاصى عذر
و بهانههايى براى خود مىتراشند. مثل اين كه «ما بايد به فكر