آينده خود و فرزندانمان باشيم»! اگر ذخيره كافى نداشته باشيم، ممكن است در
آينده با مشكل مواجه شويم!» يا «كمك كردن به فقرا باعث رواج تنپرورى و شيوع
روحيّه گدايى در جامعه و تضعيف روح كار و فعاليّت مىشود!» و بهانههايى از اين
قبيل كه براى توجيه بخل به آن تمسّك مىجويند.
« «فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ* بَلْ
نَحْنُ مَحْرُومُونَ»؛ هنگامى كه آن را ديدند
گفتند:
سه نقطه ضعف و يك نقطه قوّت در اصحاب الجنّه به چشم مىخورد: امّا نقاط ضعف
آنها عبارت است از: «بخل»، «غرور» و «كفران نعمت»، و نقطه قوّتشان كه باعث عاقبت
به خيرى آنها شد اين بود كه لجوج نبودند. وقتى فهميدند راه را اشتباه رفته و
گرفتار مجازات الهى شدهاند از خواب غفلت برخاسته و تصميم به بازگشت گرفتند. آنها
فهميدند كه روش درست و صحيح همان روش پدر بود، كه همه چيز را براى خود نمىخواست.
« «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ لَوْلَا
تُسَبِّحُونَ* قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ»؛ آن كه از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا
تسبيح خدا نمىگوييد؟! گفتند:
«منزّه است پروردگار ما، به يقين ما
ستمكار بوديم». [2]
سؤال: تسبيح چه خصوصيتى دارد كه برادر عاقل، ديگران
را به خاطر ترك آن سرزنش كرد، و از آنها خواست كه خداوند را تسبيح كنند؟ اين مطلب
در داستان حضرت يونس عليه السلام نيز به چشم مىخورد؛ آن حضرت بعد از گرفتار شدن
در شكم ماهى خطاب به خداوند عرض كرد: «
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ