معصومى پيدا
كند و به خاطر اين ارتباط داراى تقدّس و ارزشى شود كه مردم آن را ببوسند تعجّب
دارد؟ مگر شما خودتان جلد قرآن كه از پوست گاو يا پلاستيك تهيه شده را به خاطر
ارزشى كه از همجوارى و همسايگى قرآن پيدا كرده نمىبوسيد؟ پس چطور شيعيان و ديگر
مسلمانان را از بوسيدن ضريح پيامبر صلى الله عليه و آله و مانند آن نهى مىكنيد؟
در حالى كه اين زيارتها و بوسيدنها پرستش نيست.
چطور شيعه را
متّهم به شرك و پرستش امامان معصوم مىكنيد در حالى كه نابترين و خالصترين
مفاهيم و مضامين توحيدى در زيارتنامههاى مربوط به آن بزرگواران آمده است. به
عنوان مثال در بخشى از زيارت جامعه كبيره، خطاب به حضرات معصومين عليهم السلام
مىخوانيم:
؛ شما مردم
را به سوى خدا مىخوانيد، و بر او راهنمايى مىكنيد، و به او ايمان داريد، و تسليم
او هستيد، و به دستورش عمل كرده، و مردم را به سوى راه او ارشاد كرده، و به گفتار
او حكم مىكنيد». [1]
هنگامى كه از
وهّابىهاى سلفى سؤال مىكنيم: شما چرا حجرالاسود را مىبوسيد و به مردم هم اجازه
بوسيدن آن را مىدهيد؟ مىگويند: اين سنّت پيامبر است. مىگوييم اگر بوسيدن سنگ و
چوب شرك و بتپرستى است چطور اينجا سنّت پيامبر شده است؟ آيا شرك و بتپرستى
استثنا دارد و مىتوان در موردى آن را تجويز كرد؟
حقيقت اين
است كه نه بوسيدن حجرالاسود شرك و بتپرستى است، و نه زيارت و بوسيدن ضريح حرم
پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام اشكالى دارد، بلكه اشكال
از بىسوادى يا كمسوادى وهّابىهاى تندروى است كه اين مطالب را