responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 36

آن‌جا حكومت مى‌كرد. پادشاه فوت كرد، و در ميان فرزندانش آتش اختلاف شعله‌ور شد- امان از اين اختلاف كه همه چيز را بر باد مى‌دهد؛ دين، ايمان، تقوا، آبرو، عزّت، سلامت، مال و اموال و خلاصه همه چيز را نابود مى‌كند- هنگامى كه يكى از سلاطين جبّار همسايه از مرگ پادشاه اقسوس و اختلاف شديد فرزندانش مطّلع شد با صد هزار سرباز به اقسوس حمله كرد و آن‌جا را اشغال نمود و آن شهر را مركز حكومت خود قرار داد و به عنوان سلطان و پادشاه اقسوس تاج‌گذارى كرد.

اين سلطان جائر، ستمگر و خودخواه در ابتداى سلطنتش دستور داد كاخ بسيار بزرگى، كه حدود يك فرسخ در يك فرسخ مساحت داشت، برايش آماده كنند، سپس فرمان داد قصر باشكوهى بسازند كه در آن قصر سالن مناسبى براى جلسات باشكوه در نظر گرفته شود. قصرى تهيّه شد كه فقط 4000 ستون در آن به كار رفته بود. پادشاه براى خود تخت بسيار زيبايى تدارك ديد، علاوه بر اين، 50 نفر غلام با لباسهاى زيباى يك دست و ديگر امكانات فراوان براى آن‌جا مهيّا شد. پادشاه شش وزير براى خود انتخاب كرد كه سه وزير در سمت راست و سه وزير در سمت چپ او بودند. مرد يهودى از حضرت على عليه السلام پرسيد: نام وزيران چه بود؟ حضرت نام تك تك آنها را گفت. نام بزرگ‌تر آنها تلبيخا بود. سپس تاج بسيار زيبا و گران قيمتى تهيّه شد و پادشاه در آن قصر باشكوه تاج‌گذارى كرد و بر تخت قدرت نشست.

وى كم كم ادّعاى خدايى كرد و گفت: هر كس به من ايمان آورد و در برابر خواسته‌هايم تسليم گردد جايزه دارد، و هر كس مخالفت كند كشته خواهد شد!

واى بر اين انسان ناسپاس كه وقتى مستغنى و بى‌نياز شود طغيان مى‌كند. [1]


[1]. در آيات 6 و 7 سوره علق به اين مطلب اشاره شده است.

نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 36
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست