سپس به نحوه شكرگذارى از نعمتهاى فراوانى كه در اختيار داشتند اشاره مىكند:
« «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ
الْمُسْرِفِينَ* الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ»؛ پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد. و فرمان
مسرفان را اطاعت نكنيد. همان كسانى كه در زمين فساد مىكنند و اصلاح نمىكنند». [1]
سخنان حضرت صالح عليه السلام در دل همچون سنگ قوم ثمود اثر نكرد و تسليم حق
نشدند، بلكه انگشت اتّهام به سمت آن پيامبر خدا گرفتند، كه به دو نمونه آن در آيات
ذيل اشاره شده است. توجّه فرماييد:
« «قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ* مَا
أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»؛ گفتند: (اى صالح!) تو از افسون شدگانى (و عقل خود را از
دست دادهاى) تو فقط بشرى همچون مايى؛ اگر راست مىگويى معجزه و نشانهاى بياور!». [2]
ابتدا پيامبرى او را انكار كرده و آن حضرت را بشرى همچون خود پنداشتند، سپس پا
را فراتر گذاشته و نسبت سحر و جادوا به آن حضرت داده، و سخنان آن حضرت را نتيجه
سحر و جادو خواندند، و از آن حضرت خواستند براى صدق ادعايش معجزهاى بياورد.
طبق آنچه در روايات آمده [3]، قرار شد بت پرستان به همراه بتهاى خود، و حضرت صالح عليه
السلام با توكّل بر خداى خود، به دامنه كوه بروند و هر كدام از خداى خود تقاضايى
كنند تا آن را اجابت كند. در يك سو نمايندگان قوم ثمود به همراه 72 بت خود، و در
سوى ديگر حضرت صالح به همراه تعداد انگشت