جوامعى كه در اين عالم زندگى مىكردند، هنگامى كه فاسد و مفسد مىشدند خداوند
به آنها مهلت مىداد تا از منجلاب فساد خارج شده و به اصلاح خويش بپردازند، اگر در
مهلت مقرّر اصلاح نمىشدند، ولى اميدى به اصلاح آنها بود مهلت تمديد مىشد، و تا
هنگامى كه كمترين روزنهاى به سمت اصلاح وجود داشت اين كار تكرار مىشد. امّا
زمانى كه تمام روزنههاى اميد مسدود مىشد و ديگر هيچ اميدى به اصلاح آنها باقى
نمىماند، و چارهاى جز نابودى نبود، خداوند به روشهاى مختلف آنها را نابود
مىكرد. به قول شاعر:
نه طراوتى نه برگى نه گلى نه سايه دارم
متحيرم كه دهقان به چه كار هشت ما
را
وقتى يك درخت نه ميوهاى داشته باشد و نه گلى بدهد و نه طراوت و برگى داشته
باشد و حتّى سايهاى نداشته باشد دهقان ناچار مىشود آن را قطع كند و بسوزاند.
اقوامى كه هيچ اميدى به هدايت آنها نيست همانند درخت بىبرگ و گل و سايهاىاهستند
كه تنها لايق آتشند. نوح پيامبر عليه السلام در مورد قومش (كه 950 سال آنها را به
سوى خدا دعوت كرد، ولى نپذيرفتند) نفرين كرد. امّا نفرين آن حضرت هم حكيمانه بود.
فرمود: « «رَّبِّ لَاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنْ
الْكَافِرِينَ دَيَّاراً* إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا
يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً»؛ پروردگارا!
هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى،
بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به دنيا نمىآورند». [1]
البتّه اقوامى كه گرفتار عذاب مىشدند دو دسته بودند: يك دسته كسانى كه بعد از
هلاكت آثارشان باقى مىماند. مثل فرعون و فرعونيان كه وقتى هلاك