responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پيام قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 8  صفحه : 217

كند و در ميان درختان آن باغ دو درخت وجود داشت، يكى درخت دانستن نيك و بد؛ يعنى درختى كه اگر كسى از ميوه آن مى‌خورد عقل و هوش پيدا مى‌كرد و چون آدم نخورده بود، خوب و بد را درك نمى‌كرد؛ به همين دليل از برهنه بودن خود و همسرش ابداً شرم نداشت، و ديگرى درختِ حيات بود كه هر كسى از آن مى‌خورد عمر جاودان پيدا مى‌كرد؛ خداوند به آدم دستور داده بود كه از درخت علم و دانش ونيك و بد مطلقاً نخورد و به او گفته بود: اگر بخورى مى‌ميرى؛ اما چيزى نگذشت كه شيطان همسر آدم (حوا) را وسوسه كرد و گفت:

چرا از درخت علم و دانش نمى‌خورى؟ كه اگر بخورى چشمان شما گشوده خواهد شد و همچون فرشتگان از نيك و بد آگاه مى‌شوى. ظاهر آن درخت نيز جالب و خوشايند به نظر مى‌رسيد.

سر انجام حوا از آن خورد و به آدم نيز داد. چشمان آنها باز شد و از نيك و بد آگاه شدند و زشتى برهنه بودن را دريافتند، و از برگ پهن درخت انجير پوششى براى خود ساختند و به دور خور بستند.

هنگام صبح كه خداوند در باغ بهشت قدم مى‌زد، آدم خود را در لابه‌لاى درختان باغ مخفى كرده بود. خداوند او را نديد و صدا زد: كجايى؟ او از لابه‌لاى درختان خبر داد كه اينجا هستم و به خاطر اين خود را پنهان كردم كه ديدم برهنه‌ام. خداوند از او پرسيد: از كجا دانستى برهنه‌اى؟ نكند از درخت نيك و بد (علم و دانش) خورده‌اى؟ او گناه را به گردن همسرش انداخت و هنگامى كه حوا مورد مؤاخذه قرار گرفت گناه را به گردن مار (شيطان) افكند. در اينجا خداوند مار را كيفر داد، و كيفرش اين بود كه بر شكم خود راه برود و در تمامى عمر

نام کتاب : پيام قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 8  صفحه : 217
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست