خدا هر درخت خوش نما و به خوردن نيكو از زمين رويانيد و هم درخت حيات در وسط
باغ، و درخت دانستن نيك و بد را ...
15. و خداوندِ خدا آدم را گرفته او را در باغ عدن
گذاشت تا آنكه آن را تيمار و نگاهبانى نمايد 16. و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت كه از
تمامى درختان باغ مختارى كه بخورى 17. اما از درخت دانستن نيك و بد مخور چه در روز خوردنت از آن
مستوجب مرگ مىشود ... 25. و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و شرمندگى نداشتند.»
در ادامه اين ماجرا در فصل سوم از همان سفر تكوين چنين آمده است:
«1. و مار (شيطان) از تمامى جانوران صحرا حيله سازتر بود كه خداوند خدا آفريده
بود؛ و (مار) به زن گفت: آيا خدا فى الحقيقه گفته است كه از تمامى درختان باغ
نخوريد 2. و زن به
مار گفت از ميوه درختان باغ مىخوريم 3. اما از ميوه درختى كه از وسط باغ است خدا فرموده است كه از
آن مخوريد و آن را لمس ننمائيد مبادا كه بميريد 4. و مار به زن گفت كه البته نمىميريد 5. و حال اينكه
خدا مىداند روزى كه از آن مىخوريد چشمان شما گشوده شده، چون خدايانى (فرشتگان)
كه نيك و بد را مىدانند خواهيد شد 6. پس زن درخت را ديد كه به خوردن نيكو است و اينكه در نظرها
خوش آيند است و درختى كه مر دانشمندى را مرغوب است، پس از ميوهاش گرفت و خورد و
به شوهر خودش نيز داد كه خورد 7. آنگاه چشمهاى هر دو ايشان گشوده شده دانستند كه
برهنهاند و برگهاى درخت انجير را دوخته از براى خود فوطه (پوششى شبيه لنگ)
ساختند.