مطرح مىشد؛ و هيچ تجزيه و تحليلى كه شكل فلسفه تاريخ و درسهاى آموخته شده از
سرگذشت پيشينيان باشد نداشت، در مباحث تاريخى قرآن مجيد هم به ريشههاى مسائل توجه
شده و هم به پيامدهاى آن، به گونهاى كه حس كنجكاوى و روح دقت و تفكر را در شنونده
و خواننده بر مىانگيزد، و جالب اينكه در همه جا حوادث غير آموزنده را كه جز
اطاله كلام و اتلاف وقت، ثمرى ندارد حذف مىكند.
5. جداسازى حقايق تاريخى از افسانهها كه از مسائل بسيار پيچيده تلقّى
مىگردد، در قرآن مجيد به صورت دقيقى مورد توجّه قرار گرفته است.
توضيح اينكه عواملى وجود داشته كه هميشه تاريخ با افسانههايى دروغين آميخته
شود. از جمله آنها، سرگرمى و ارضاى عواطف كودكانه و تحريك تخيّلات و ايجاد جاذبههاى
دروغين بوده است؛ بطورى كه مىتوان گفت افسانهها و اسطورهها بخش مهمى از تواريخ
پيشينيان و ركن اصلى آن را تشكيل مىدهد.
روى اين حساب، اگر خود را در زمان نزول قرآن مجيد و در محيط زندگى پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله فرض كنيم، مىبينيم آنچنان تواريخ آن زمان با خرافات
آميخته شده بود- خرافاتى كه دهان به دهان مىگشت و در زمره مسلّمات شمرده مىشد-
كه جدا سازى آن براى افراد درس خوانده امكانپذير نبود، تا چه رسد افراد بى سواد.
علماى آن زمان كه همان ربانيون و احبار يهود و نصارى بودند، و همچنين كاهنان
مشرك عرب نيز پاسداران اين اسطورهها و خرافات و قصهها بودند.