بنابراين منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه ولو در يك لحظه از عمر خود،
هرچند در گذشته، موصوف به اين صفت بوده، و چنين مصداقى است كه نياز به بيان دارد.
در حقيقت خداوند با اين بيان مىخواهد اين حقيقت را براى ابراهيم بيان كند كه
مقام امامت به قدرى والا است كه تنها كسانى شايسته اين موهبت بزرگ هستند كه در
تمام عمر از هرگونه شرك و كفر و گناه و عصيان پاك و به تعبير ديگر معصوم باشند.
و لذا فخر رازى نيز به تفسير آيه فوق كه مىرسد مىگويد: «اين آيه از دو راه
دلالت بر عصمت انبياء دارد: نخست اينكه منظور از اين عهد همان امامت است، و مىدانيم هر
پيامبر، امام است، و هنگامى كه آيه دلالت بر اين داشته باشد كه امام نمىتواند
فاسق باشد به طريق اولى پيامبر نمىتواند، گنهكار باشد، دوم اينكه تعبير به"
عهدى" اگر اشاره به نبوّت باشد مفهومش اين است كه احدى از ظالمان به مقام
نبوّت نمىرسد و پيامبر بايد معصوم باشد و اگر منظور امامت باشد باز دلالت آيه
كامل است؛ زيرا هر پيامبرى امام است؛ چرا كه مردم- در همه كارها بدون قيد و شرط-
به او اقتدا مىكنند» [1] اگرچه گفتار فخر در تفسير امامت كمبودى دارد- چنانكه در بالا آمد- ولى اعتراف
صريح او در زمينه دلالت بر لزوم عصمت انبياء- و امام- قابل توجّه است. تنها ايرادى
كه ممكن است به اين استدلال وارد شود اين است كه: از آيه فوق عصمت انبياء استفاده
نمىشود؛ بلكه عصمت امامان استفاده مىشود (امام به آن معنا كه در بالا اشاره شد).
ولى ايراد فوق را مىتوان چنين پاسخ گفت كه در تقاضاى ابراهيم هرچند سخن از
مقام امامت است، ولى در جواب پروردگار لَايَنَالُ
عَهْدِى الظَّالِمينَ واژه «عهد» آمده است كه هم
«امامت» را شامل مىشود و هم «نبوّت» را؛ زيرا هر دو عهد الهى