در برابر
دلايل زيادى كه براى لزوم بعثت پيامبران در بالا ذكر شد، و غالباً از طرف اكثريت
قاطع عقلاى جهان پذيرفته شده است، پيروان مذهب برهمايى [1]
مسأله بعثت پيامبران را به كلى نفى كرده، و حتى آن را محال و غير معقول
دانستهاند! و معتقدند همان وظايفى را كه عقل براى انسان تعيين مىكند كافى است!.
شهرستانى در
ملل و نحل قسمتى از شبهات آنها را در اين زمينه چنين نقل مىكند:
الف:
آنچه را ممكن است پيامبران براى جامعه بشريت بياورند از دو حال خارج نيست: يا عقل
آن را درك مىكند يا نه، اگر درك مىكند همان عقل براى ما كافى است؛ ديگر چه
احتياجى به پيامبران است؛ و اگر براى عقل قابل درك نيست، پس قابل قبول نيست؛ زيرا
هركس زير بار امور غير معقول برود از حدّ انسانيت خارج شده و در زمره حيوانات
درآمده است!.
ب:
عقل مىگويد: «خداوند حكيم است، و خداوندِ حكيم، بندگان خود را جز به چيزى كه عقل
آنها به آن دلالت مىكند، مأمور نمىسازد»، دلايل عقلى مىگويد:
«اين جهان آفريدگار عالم و قادر و حكيمى دارد و
انواع نعمتها را به بندگانش بخشيده كه موجب شكر است؛» بنابراين ما با عقل خود در
آيات آفرينش او مىنگريم، و هنگامى كه او را شناختيم شكر او را بجا مىآوريم و
مستحق ثواب او مىشويم، و اگر او را انكار كنيم و كافر شويم، مستوجب عقاب او
خواهيم شد، پس چرا بشرى همانند خود را پيروى كنيم؟!
ج:
گناهى بدتر از اين نيست كه انسانى از كسى كه همانند او است پيروى كند، و خود را به
تمام معنا در اختيار او بگذارد، و مانند بردهاى به فرمان او باشد! اصولًا
[1]. كيش برهمايى از قديمىترين مذاهبى است كه
در شرق ظاهر شده، و مركز اصلى آن هنداست، شهرستانى در كتاب ملل و نحل مىگويد:
«اين نام از نام براهام مؤسس اين مذهب گرفته شده»، ولى فريد و جدى در دائرة
المعارف خود معتقد است كه اين نام از نام يكى از خدايان بزرگ آنها يعنى براهما
مشتق شده است، برهمايىها علاوه بر انكار نبوّت معتقد به يك نوع تثليث يعنى خدايان
سه گانه بودهاند.