زيرا منظور پيامبر پيشين از چنين خبرى هرگز معماگويى و لغز نبوده، مسلّماً او
نمىخواسته بر روى يك «رازمگو» سرپوش ابهام بگذارد، بلكه او مىخواسته از يك حقيقت
مهم كه سرنوشت آيندگان به آن بستگى داشته، پرده بردارد، و پيروان خود را نسبت به
پيامبر آينده از شك و ترديد و سرگردانى بيرون آورد، روشن است در چنين مقامى بايد
با صراحت تمام و بىپرده سخن بگويد، و از هرگونه ابهام و پردهپوشى كه دستاويزى
براى مدعيان دروغين و ماجراجويان خواهد شد به شدت بپرهيزد.
بعضى از دين سازان حرفهاى دست به تاويلات و توجيهات عجيب و غريبى در كتب
آسمانى زده، و كار به جايى رساندهاند كه از حساب «ابجد»! بعنوان يك مدرك مهم
استفاده كرده، و به حسابهايى نظير آنچه فالگيران و طالعبينان مىكنند متشبث
شدهاند؟!
نمىدانيم اينها چگونه فكر مىكنند، نبوت يك پيامبر كه بايد راهنماى جهان
بشريت باشد يك مطلب قاچاق و مرموز نيست كه مانند اسرار كيمياگران قديم براى اينكه
به دست نااهلان نيفتد آن را به حساب ابجد «صغير» و «كبير» ادا كنند!
4- علايم و مشخصاتى كه در گفتار پيامبران پيشين ذكر شده بايد كاملًا بر وضع
مدعى جديد تطبيق كند، نه اينكه مجبور باشيم بوسيله دست كارى و كم و زياد كردن آن
را منطبق سازيم، هر كجا كمبودى داشت از خودمان چيزى روى آن بگذاريم، و هر كجا اضافهاى
داشت از آن برداريم، اگر چنين كنيم مسلّماً خود را فريب دادهايم، و چنين پيامبرى
مبعوث «افكار شيطانى» ماست نه مبعوث از طرف خدا!
اگر اين جهات چهارگانه در اخبار پيامبر پيشين جمع باشد مىتوان بوسيله آن مقام
نبوّت مدعى جديد را شناخت، و اگر يكى از اينها هم ناقص باشد نتيجه صحيحى از آن به
دست نمىآيد.
***
به هر حال در قرآن مجيد حدّاقل در دو
مورد به اين مسأله اشاره شده است كه در اين بحث كلى (نبوّت عامه) به توضيح اجمالى
آن قناعت كرده و شرح آن را به «نبوّت