معجزاتى را كه بهانه جويان، مطابق هوسهاى خود نه براى تحقيق حق، بلكه به خاطر
بدست آوردن دستاويزى براى فرار از حقيقت پيشنهاد مىكنند پاسخ گويد.
نوع پيشنهادهايى كه در نخستين آيه، مطرح شده دليل بسيار روشنى براى اين موضوع
است، از يكسو مىبينيم تقاضاى هفت معجزه كردند! در حالى كه براى افراد حقجو يك
معجزه كافى است.
از سوى ديگر معجزاتى طلبيدند كه بعضاً مايه نابودى آنها بود، مثلًا گفتند: «ما
ايمان نمىآوريم تا سنگهاى آسمانى را آنچنان كه مىپندارى بر سر ما فرود آرى»! اوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً واضح است هيچ انسان حقجويى معجزهاى را كه مايه نابودى او
شود نمىطلبد، زيرا هدف از معجزه ايمان است نه مرگ و نابودى.
از سوى سوّم امورى را كه مىطلبيدند كه اصلًا محال بوده، مثل اينكه پيشنهاد
كردند بايد خدا و فرشتگان را در برابر ما بياورى! اوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا.
واضح است كه خداوند مكانى ندارد كه از آنجا برخيزد و نزد اين بهانه جويان آيد.
از سوى چهارم بعد از تقاضاى معجزهاى كه خودشان مطرح كرده بودند با صراحت
مىگويند: اگر اين كار را هم انجام دهى از تو نمىپذيريم تا فلان كار ديگر را
انجام دهى! «گفتند ما به تو ايمان نمىآوريم تا به آسمان بالا روى، و اگر به آسمان
بالا روى باز ايمان نمىآوريم مگر اينكه نامهاى (از سوى خدا) بر ما نازل كنى كه
آن را بخوانيم»! اوْ تَرْقى فِى السَّمَاءِ وَلَنْ
نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَقْرَؤُهُ.
با توجه به آنچه گفته شد به وضوح مىفهميم كه هدف آنها چيزى جز معجزات اقتراحى
نبوده است، و هيچ پيامبرى مأمور نيست كه در مقابل اين گونه درخواستها تسليم گردد.
جالب اينكه در بسيارى از حوادث تاريخى مربوط به عصر ظهور انبيا مخصوصاً
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم كه كفار بعد از مشاهده معجزات براى
فرار از زير بار مسئوليت و عدم تسليم در مقابل آنها به بهانه «سحر» متوسل مىشدند،
همان كارى كه فرعون و فرعونيان در برابر موسى داشتند كه حتى بعد از مشاهده غلبه
موسى به