نبوت نيز امكانپذير است!» (ولى اين سخن به قدرى بى اساس است كه آن را
نمىتوان به حساب اقوال علماء گذاشت، تعبير بعضى از مفسّران اهل سنت ذيل آيه وَ وَجَدَكَ ضالًّا فَهَدى[1] و ذيل آيه ما كُنْتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَاالايِمانُ[2] و ذيل آيه وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ[3] و آيه
قالَ اسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ[4] نشان مىدهد كه بعضى
از آنها مسأله شرك و كفر را قبل از نبوت مجاز مىدانستهاند [5] ولى چنانكه گفتيم اين گونه سخنان را نمىتوان
به عنوان اقوال علماى اسلام محسوب كرد).
در مورد دوّم يعنى معصوم بودن در امر تبليغ دين و آيين الهى باز علماى اسلام
بلكه تمام صاحبان اديان و مذاهب اتفاق نظر دارند كه انبياء در اين قسمت از دروغ و
تحريف در آنچه مربوط به امر تبليغ بوده است معصوم بودهاند؛ خواه عمدى باشد يا
سهوى؛ تنها كسى كه در اين مسأله مخالفت كرده قاضى ابوبكر باقلانى اشعرى است كه
گفته است: «نسيان و فراموشى يا سهو زبان در اين مورد امكانپذير است» (اين قول نيز
چنان در اقليت است كه نمىتوان آن را به حساب مخالفت گذاشت).
در مورد سوّم يعنى آنچه مربوط به بيان احكام است، در اين مورد نيز اجماع همه
علماء بر اين است كه خلاف و خطايى از ناحيه آنها سرنمىزند، تنها گروه اندكى از
اهل سنت در اين مسأله مخالفت كردهاند كه نمىتوان مخالفت آنها را جدى و قابل
ملاحظه گرفت (ابن ابى الحديد در اينجا از كراميّه و حشويه [6] نقل مىكند، كه آنها
[5]. براى توضيح بيشتر به كلام ابن
ابى الحديد، در همان مدركى كه قبلًا اشاره شد مراجعه شود.
[6]. كراميّه پيروان محمد بن كرام
هستند كه در قرن سوّم مىزيسته، و اعتقاد به جسميت خداوندداشته و حشويه (به فتح
شين يا به سكون آن) گروهى از معتزله هستند كه به ظواهر قرآن چسبيده و قائل به
جسميت خداوند شدهاند، و به گفته بعضى اين گروه گمراه نخست در درس حسن بصرى شركت
داشتند، هنگامى كه حسن سخنانى از آنها شنيد كه با اسلام مخالف بود دستور اخراج
آنها را صادر كرد.