و تصريح مىكند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز از راه حق منحرف
نمىشود و مقصد خود را گم نمىكند. مَا ضَلَّ
صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوى[1]
چه گمراهى و انحرافى از اين بالاتر كه در لابهلاى آيات توحيد سخن از شرك و
ستايش بتها به ميان آيد؟ و چه نطق و بيانى از روى هوا و هوس از اين بدتر كه به
كلام خدا سخن شيطانى «تِلْكَ الْغَرانِيقُ
الْعُلى» بيافزايد؟!
جالب اينكه آيات بعد از آيات مورد بحث نيز با صراحت، مذمت بتها و بتپرستان
را مىكند و مىگويد: «اينها (لات و عزى و منات) فقط نامهايى است كه شما و
پدرانتان بر آنها گذاشتهايد (و اسمهايى است بى مسمى)، و هرگز خداوند دليل و حجتى
بر آنها نازل نكرده؛ و پيروان اين بتها فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس خود
پيروى مىكنند»: انْ هِىَ الَّا اسْمَاءٌ سَمَّيْتُموهَا
انْتُمْ وَ آبَائُكُم مَا انْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ انْ يَتَّبِعُونَ
الّا الظَّنَّ وَ مَا تَهوَى الانْفُسُ[2]
كدام عقل باور مىكند كه شخص فرزانه و باهوشى در مقام نبوت و ابلاغ وحى در
جمله قبل مدح بتها كند و در دو جمله بعد از آن اينچنين بتها را شديداً مذمت
نمايد؟! اين تناقض گويى آشكار را در دو جمله پى در پى چگونه مىتوان توجيه كرد؟
اينجا است كه بايد اعتراف كرد انسجام آيات قرآنى با يكديگر آنچنان است كه
هرگونه ناخالصى را كه از سوى معاندان و مغرضان بر آن افزوده شود بيرون مىريزد، و
به خوبى نشان مىدهد وصلهاى است ناهمرنگ، و زائدهاى است نا مربوط، اين سرنوشتى
است كه حديث غرانيق در لابلاى آيات سوره نجم به آن گرفتار شده است.
در اينجا يك سؤال باقى مىماند و آن اينكه چرا مطلبى تا اين حد بىپايه و
بىاساس، اين چنين شهرت يافته است؟