آنها را زنده به ديگران مىداد. نادرستى اين تفسيرها بر كسى پوشيده نيست زيرا:
1- اگر اين جمله اشاره به برنامه وضو باشد سلميان يك گردن بيشتر نداشت و عبير
به «اعناق» كه جمع «عنق» است معنا ندارد.
و اگر به معناى قطع كردن ساق و گردن اسبها باشد اين يك عمل بسيار غير منطقى
است كه نه تنها به پيامبر بزرگى همچون سليمان نمىتوان نسبت داد، بلكه يك فرد عاقل
عادى نيز از انجام چنين عملى خوددارى مىكند، چرا كه اسبها گناهى نداشتند، اگر
گناهى بوده متوجه خود او بوده است كه غرق تماشاى اسبها شده است!
حدّاكثر اينكه گفته شود اين اسبها را به ديگران ببخشند تا براى هميشه از او
دور باشند و او را مشغول نكنند، امّا كشتن اسبها هيچ دليلى بر آن نيست؟
2- در اين آيات سخنى از «شمس» (خورشيد) به ميان نيامده و استفاده آن از «العشى» بسيار بعيد
است، زيرا مرجع ضميرى كه به آن نزديك مىباشد همان «الخير» است كه در اينجا
مسلّماً به معناى «اسبها» است، و نيز ذكرى از «ملائكه» كه مخاطب سليمان باشند به
ميان نيامده، به علاوه اين تعبير آمرانه به فرشتگان نيز از سليمان بعيد به نظر
مىرسد.
3- به فرض كه اين تفسير را بپذيريم ممكن است گفته شود نمازى كه قضا شد نماز
مستحبى بوده است كه از سليمان فوت شد، و قبل از غروب آفتاب بوده، از كجا معلوم است
كه نماز واجب بوده؟ اصلًا از كجا معلوم كه نماز بوده؟! شايد اذكار خاصى بوده است
كه سليمان قبل از غروب آفتاب انجام مىداد.
بعضى از مفسّران نيز گفتهاند كه اگر ذكر «رب» به معناى نماز واجب باشد، و به
راستى سليمان به خاطر سان ديدن اسبها به منظور آمادهسازى براى جهاد غافل شده
اشكالى بر او وارد نمىشود، زيرا اين عمل سليمان خود عبادتى بزرگ بوده كه او را از
عبادت ديگرى غافل ساخته است.
ولى با توجه به اهمّيّتى كه نماز دارد اين تفسير نيز بعيد به نظر مىرسد، و
تفسير