«حكومت بر دو گونه است حكومتى كه از
طريق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست مىآيد، و حكومتى كه از سوى خدا است مانند
حكومت خاندان ابراهيم و طالوت و ذوالقرنين.
سليمان از خدا تقاضا كرد حكومتى به او دهد كه هيچكس نتواند بعد از او بگويد:
از طريق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است، لذا خداوند متعال باد را
مسخر فرمان او ساخت ... و نيز خداوند متعال شياطين را مسخر او كرد ... و سخن گفتن
پرندگان را به او تعليم داد، و حكومت او را در زمين مستقر نمود، به همين جهت در آن
زمان و زمانهاى بعد مردم دانستند كه حكومت او هيچ شباهتى به حكومتى كه مردم آن را
انتخاب مىكنند، و يا از طريق غلبه و زور و ظلم حاصل مىشود ندارد». [1]
منظور از اين حديث اين نيست كه سليمان تقاضاى ملك انحصارى كرد، بلكه تقاضاى
حكومتى كرد كه مردم نتوانند درباره آن چون و چرا داشته باشند، و او را متهم به زور
و ظلم كنند، لذا خداوند اين حكومت را آميخته با معجزات عجيبى كرد كه نشان دهد از
سوى خدا است، نه از سوى مردم، و نه از طريق قهر و غلبه. [2]
سوّمين مطلبى كه درباره سليمان در ارتباط با مقام عصمت او مورد بحث قرار گرفته
چيزى است كه در سوره ص در آيه 31 تا 33 آمده است آنجا كه مىفرمايد: اذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِّىِ الصَّافِناتُ
الْجِيَادُ* فَقَالَ انِّى احْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّى حَتّى