آيات قبل از آن نشان مىدهد كه دو نفر شاكى از محراب داوود بالا رفتند و بر او
وارد شدند، و چون اين كار بدون اجازه قبلى بود او وحشت كرد، ولى آنها گفتند:
نترس ما شكايتى نزد تو آورديم يكى از ما بر ديگرى تعدى كرده، و نود و نه ميش
داشته، در حالى كه ديگرى تنها يك ميش داشته، صاحب نود و نه ميش اصرار كرده كه
برادرش آن يكى را هم به او واگذار كند (شايد به اين بهانه كه من بهتر توانايى بر حفظ
آن دارم).
داوود بدون آنكه سؤال و تحقيق بيشترى كند، خطاب به صاحب يك ميش كرد و گفت:
برادرت برتو ستم كرده! و بسيارند دوستانى كه به يكديگر ستم مىكنند، مگر مؤمنان
صالح العمل، و آنها كمند! تمام داستان مزبور در آيات قرآن همين است و بس و شاخ و
برگ ديگرى ندارد.
براى اين آيات چند تفسير قابل قبول گفته شده، و پارهاى از روايات مجعوله نيز
در بعضى از كتب با اقتباس از تورات پيرامون آن آمده كه مسأله را در نظر بعضى مشوش
ساخته است.
آنچه در اينجا با محتواى آيات فوق هماهنگ است كه گفته شود: تنها كارى كه از
حضرت داوود سر زد يك ترك اولى بود و آن عجله در قضاوت بود، نه عجلهاى كه برخلاف
«واجبات» موازين قضا باشد، زيرا براى قاضى «مستحب» است حداكثر دقت را به خرج دهد،
اگر حداكثر را رها كند و به حد متوسط و حدّاقل لازم قناعت كند ترك اولى كرده،
داوود نيز زود قصاوت به ظلم برادر ثروتمند در مورد برادر فقير نمود، و شايد علت آن
وحشت داوود از طرز ورود آنها در جايى كه خلوتگاه او محسوب مىشد بوده است، بعلاوه
چنين احجافى از سوى برادرى درباره برادرش رقتانگيز است.
درست است كه داوود تنها به ادعاى يك طرف دعوا گوش فرا داد، ولى با توجه به
اينكه طرف دوّم سكوت كرد و هيچگونه اعتراضى ننمود دليل بر اعتراف او بود، ولى با
اين حال آداب مجلس قضا ايجاب مىكند كه قاضى از طرف مقابل توضيح بيشترى