با خود او ندارد، تنها كارى كه او انجام داد همان گذاشتن پيمانه در بار برادرش
بود، و نتيجه آن همان اتهامى بود كه مايه نجات و آسايش و آرامش آن برادر مىشد، و
او به اين مسأله راضى بود.
ثالثاً؛ مجموع اين برنامه چه در مورد برادران، و چه
در مورد پدر، تكميل برنامه آزمايش الهى نسبت به آنها بود، به تعبير ديگر يوسف طبق
فرمان الهى كه از طريق وحى دريافته بود سبب شد كه مقاومت يعقوب در برابر از دست
دادن فرزند دوّمش كه كاملًا مورد علاقهاش بود آزموده شود، و از اين طريق حلقه
تكامل و پاداش عظيم و ثواب او تكميل شود، همچنين برادران در اين ماجرا نيز بار
ديگر در بوته آزمايش قرار گيرند كه آيا حاضرند پيمانى را كه با پدر بسته بودند در
مورد تنها نگذاردن «بنيامين» عملى سازند؟ و از سوى ديگر معلوم شود چه كسانى اين
سخن را مىگويند كه: «اگر اين برادر دزدى كرده برادر ديگرش نيز قبلًا دزدى كرده
است» (منظورشان يوسف بود).
خلاصه اينكه مجموعه داستان يوسف مملو از صحنههاى امتحان و آزمايش، چه در
مورد يوسف، چه در مورد پدرش، و چه در مورد برادرانش است و در آيه زير اشاراتى به
اين موضوع ديده مىشود:
كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ اخَاهُ
فِى دِينِ الْمَلِكِ الَّا انْ يَشآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشاءُ:[1] «اينگونه راه چاره به يوسف ياد داديم، او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آيين پادشاه مصر بگيرد، مگر آنكه خدا بخواهد، و
ما درجات هركس را بخواهيم بالا مىبريم»
ضمناً از اين تعبير جواب آخرين سؤال نيز روشن شد كه عمل به برنامه «بردهگيرى
سارق» در اين مورد به خصوص يك دستور الهى به يوسف- براى تكميل امتحان مزبور- بوده
است (دقت كنيد) به اين ترتيب هيچگونه اشكالى از نظر