نبودند (و كسى فكر الوهيت آنها را در سر نپروراند).» [1]
نتيجه
آنچه در مورد آدم و همچنين در مورد ساير انبياء آمده است كه آنها مرتكب گناه و
عصيان شدند سه جواب عمده دارد كه هر كدام به تنهايى براى پاسخ از آن كافى است، و
در عين حال منافاتى با هم ندارند، يعنى اين تعبيرات در مورد حضرت آدم عليه السلام
ممكن است هم ناظر به ترك اوامر آزمايشى باشد، و هم ارشادى، و هم ترك اولى، اما در
ساير انبياء تنها مىتواند ناظر به دو قسمت اخير يعنى ترك اوامر ارشادى و ترك اولى
بوده باشد (دقت كنيد).
***
2- نوح عليه السلام
در داستان نوح مىخوانيم: در آن هنگام كه طوفان شروع شد، بر اثر بارانهاى
سيلابى از آسمان، و جوشش آبها از زمين در مدت كوتاهى آب همهجا را فرا گرفت و نوح
و يارانش سوار بر كشتى شدند، و فرزندش بر اثر نافرمانى در برابر پدر و تخلف از
ايمانى كه شرط ورود به آن كشتى نجات بود گرفتار غرقاب شد، نوح رو به درگاه خد كرده
و عرض نمود: «خداوندا! فرزندم جزء خاندان من است و تو قول دادهاى آنها را نجات
بخشى» در اين هنگام خطابى عتابآميز متوجه نوح شد: «اين فرزند مشرك از اهل تو
محسوب نيست! چرا تقاضايى مىكنى كه بر آن آگاهى ندارى»!
در اين موقع نوح در مقام اعتذار برآمد و به درگاه الهى عرضه داشت: «پروردگارا!
به تو پناه مىبرم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه از آن آگاهى ندارم، و اگر مرا
نبخشى و رحمنكنى از زيانكاران خواهم بود»
قَالَ رَبِّ انِّى اعُوذُ بِكَ انْ اسْئَلَكَ مَا لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَ الَّا
تَغْفِرلِى وَ تَرْحَمنِى اكُنْ مِنَ الْخَاسِريِنَ. [2]
[1]. «تفسير نورالثقلين»، جلد 3، صفحه
404، حديث 163.