مىكند، گاه بادهاى داغ و سوزان يا بسيار سرد سبب خشكى آنها مىشود، و گاهى
صاعقهها آنها را مبدل به خاكستر مىكند، خلاصه هزار گونه آفت و بلا دارد، در حالى
كه باغهاى بهشتى باغهايى است جاويدان و هميشه باقى و برقرار است نه آفتى، نه
خزانى، و نه خشكيدنى.
بعضى از مفسّران گفتهاند منظور از «جنات عدن» وسط بهشت است، كه در واقع باغى
از باغهاى بهشت محسوب مىشود، امّا از بس گسترده است به طورى كه هر گوشهاى از آن
گويى بهشت مستقلى است به صورت جمع ذكر شده است [1] ولى با توجه به آنچه گفته شد اين معنا بعيد به
نظر مىرسد.
***
سوّمين آيه همين مطلب را با تعبير
ديگرى دنبال كرده، مىفرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردندن و عمل صالح انجام دادند
براى آنها جنات المأوى است اين وسيله پذيرائى از آنهاست، در مقابل اعمالى كه انجام
مىدادند» امّا الذَّينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
الصّالِحاتِ فَلَهُم جَنّاتُ المَأوى نُزُلًا بِما كَانُوا يَعْمَلُونَ.
«مَأْوى» از ماده «اوِيّ» (بر وزن قوى يا «اوِيّ» (بر وزن قُمّى) به گفته راغب در مفردات به معنا
انضمام چيزى به ديگرى است (سپس به معنا اقامت نزد چيزى آمده است).
مقاييس اللغه نيز يكى از معانى اصلى آن را «تَجَمُّعْ» ذكر كرده است كه لازمه
آن سكونت نزد چيزى است، خلاصه اينكه مكان و مسكن و جايگاهى را كه انسان روز يا شب
در آن ساكن مىگردد و استراحت مىكند «مأوى» گويند، بنابراين «جنات المأوى» اشاره
به همان وصف خلود و جاودانگى و ثبات بهشت است و مفهوم آرامش و اطمينان را نيز
مىرساند.
بعضى گفتهاند اين تعبير اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه سراى دنيا مأوى
(جايگاه اصلى انسان) نيست، بلكه گذرگاهى است كه از آن عبور مىكند، يا به تعبير
روايت معروف الدنيا قنطرة «دنيا پل است» كه هرگز جاى ثبات و استقرار نيست.
ناگفته پيداست كه اين وصف براى تمام بهشت است ولى با اين حال از ابن عباس نقل
شده كه مىگويد باغهاى بهشتى هشت عددند، يكى از آنها جنة المأوى است، و بقيه
عبارتند از «دار الجلال» و «دار الجلال»، و «دار القرار»، و «دار السلام»، و
«جَنَّةُ عدن»، و «جنة الخلد»، و «جنة الفردوس» و «جنة
[1]. مجمعالبيان، جلد 6، صفحه 467 و
تفسير قرطبى، جلد 6، صفحه 4013.