بعضى گفتهاند: «غفور» هنگامى كه به عنوان وصفى از اوصاف الهى به كار مىرود
به معناى كسى است كه بندگان را با رحمت خود مىپوشاند، اين تعبير نيز در كلمات
بعضى از بزرگان آمده است، كه اطلاق «غفّار» بر خداوند به خاطر اين است كه هر زمان
گناهى از او سر مىزند (و به سوى خدا باز مىگردد و توبه مىكند گناهش را با آمرزش
خود مىپوشاند) [1]
واژه «عَفُوّ» از ماده «عَفْو» به گفته ابن منظور در لسان العرب و ابن اثير در
نهايه، در اصل به معناى محو كردن است ولى راغب در مفردات اين معنا را ريشه اصلى
نمىداند و معتقد است كه ريشه اصلى، قصد براى گرفتن چيزى است، و به همين مناسبت به
وزش بادهايى كه سبب برگرفتن اشياء مختلف يا ويرانى مىشود، اين واژه اطلاق شده، و
اگر به محو كردن، «عَفُوّ» اطلاق مىگردد به خاطر آن است كه آن هم نوعى قصد
برگرفتن چيزى است، و به رويش گياه نيز، «عفو» گفته شده چرا كه خاكها را كنار
مىزند و ظاهر مىگردد.
در مقاييس اللّغه دو ريشه براى آن ذكر شده: ترك گفتن چيزى، يا طلب كردن آن،
سپس معانى ديگر را به اين دو مفهوم باز مىگرداند، از جمله «عفو» به معناى محو و
نابودى، و «عَفاء» به معناى خاك (خاك متروك) به هر حال اين واژه وقتى در مورد
خداوند به كار مىرود به معناى بخشش گناهان و ترك مجازات و محو آثار معصيت است.
منتهى «عَفُوّ» چون صيغه مبالغه است به معناى كسى است كه